نظريه وابستهگرايي ثورندايك
ثورندايك بررسيهاي مهم خود را درباره يادگيري تا 1933 ميلادي انجام داد. وي برخلاف بسياري از روانشناسان عصر خود به مساله يادگيريف تفاوتهاي فردي در آموزش و پرورش علاقه فراوان نشان داد و براي نخستين بار سنگ زير بناي سنجش و پيشرفتهاي تحصيلي شاگردان را به روش علمي بنا نهاد. در واقع به وسيله ثورندايك بود كه شيوه كمي در راه پژوهشهاي آموزشي آغاز گرديد و هم او بود كه جايزه ممتاز انجمن روانشناسان آمريكا را دريافت داشت.
ثورندايك عقيده داشت كه رفتار مشهود معلول محركهاي دروني است تا بروني، به اين معنا كه محركهاي دروني موجب كششها يا سابقهايي ميشوند كه موجود زنده را به فعاليت وا ميدارند، اما به طور كلي در امر يادگيري عوامل بدني و رواني هر دو دخالت دارند و يادگيري فرايندي است كه اين دو مورد را به صورتهاي گوناگون به يكديگر ارتباط ميدهد. هرآنچه كه احساس يا ادراك ميشود عامل رواني و آنچه كه به صورت محرك يا پاسخ جلوه كند عامل بدني را تشكيل ميدهد. در يادگيري ممكن است عامل رواني با بدني، بدني با رواني، رواني با رواني، و بدني با بدني پيوند يا وابستگي پيدا كند.
به نظر ثورندايك يادگيري براساس حل مسائل استوار است و براي اينكه نظر خود را ثابت كند جعبه قفس مانندي آماده ساخت و گربه گرسنهاي را در درون آن جاي داد. يك در خروجي براي باز و بسته كردن جعبه فراهم نمود كه بر اثر فشار آوردن به ميله يك اهرم باز ميشود. براي انجام آزمايش مقداري غذا بيرون جعبه در ميدان ديد حيوان قرار ميدهد. به اين ترتيب مسالهاي براي گريه ايجاد ميكند تا ببيند حيوان چگونه ميتواند اين مشكل را حل كند، يعني در را باز كند و خود را به غذا برساند. ثورندايك مشاهده ميكند كه وقتي گربه را در جعبه ميگذارد حيوان با ناراحتي ميكوشد خود را از اين زندان خارج كند و براي اين منظور به هر طرف حمله ميكند و چنگ و دندان به كار ميبرد و ميخواهد از لاي ميلهها راهي به خارج پيدا كند. پس از تلاش فراوان ناگهان دست حيوان به اهرم بر ميخورد و در به طور اتفاقي باز ميگردد و از جعبه خارج ميشود.
ثورندايك در ادامه آزمايش خود گربه را دوباره در همان موقعيت پيشين قرار ميدهد و ملاحظه ميكند كه حيوان باز هم با تمام وجود براي خارج شدن به تكاپو ميپردازد تا اينكه سرانجام پس از چندين بار آزمايش و كوشش موفق ميشود از راه تماس با اهرم و تلاش و زمان كمتري در جعبه را باز كند و از قفس بيرون بپرد. ثورندايك اين آزمايش را چندين بار تكرار ميكند و زماني را كه حيوان براي خارج شدن از جعبه تلاش ميكند به دقت يادداشت مينمايد و از مجموع آزمايشهاي خود نتيجه ميگيرد كه موفقيت حيوان در باز كردن در جعبه حالت نوساني دارد. يعني هر بار كه در درون جعبه قرار ميگيرد دفعات تلاش و زمان لازم براي خروج از آن به طور منظم كاهش نمييابد، بلكه سرانجام پس از يك رشته كوششهايي پياپي از طول زمان براي خروج از جعبه كاسته ميشود. ثورندايك زمانهايي را كه از آزمايشهاي خود به ثانيه دست ميآورد، از چپ به راست، به ترتيب زير ميباشند.
10، 14، 10، 12، 15، 11، 22، 30، 20، 28، 15، 60، 90، 30، 160
7، 6، 6، 8، 10، 5، 8، 8،
به طوري كه ديده ميشود يادگيري حيوان به طور نامنظم پيشرفت كرده است. اگر زمانها و شمار آزمايشهاي انجام شده را به صورت نموداري رسم كنيم منحني به دست ميآيد.
ثورندايك از آزمايشهاي خود با گربه چنين نتيجه ميگيرد كه حيوان:
• كوركورانه و بيهدف رفتار ميكند.
• پيشرفت او در يادگيري به روش آزمايش و خطا انجام ميشود.
• به طور اتفاقي پاسخ درست را به دست ميآورد.
• يادگيري او بر اثر دريافت پاداش صورت ميگيرد.
قانونهاي يادگيري ثورندايك
• يادگيري بايد امري فعال باشد.
• يادگيري پيوندي است كه ميان محرك و پاسخ برقرار ميشود.
قانونهاي اصلي ثورندايك
قانونگيرايي : اين قانون را كه غالباً اصل خوشايندي و ناخوشايند يا اصل لذت و الم نيز ناميدهاند، نمايانگر اين واقعيت است كه اگر پاسخ محركي خوشايند و رضايتبخش باشد رابطه محرك و پاسخ تقويت ميشود، اما اگر پاسخ ناخوشايند باشد رابطه آن سست و بياثر ميشود كه آن را خاموشي ناميدهاند. به نظر ثورندايك مهمترين قانون يادگيري همين قانون گيرايي است كه از نظر يادگيري متضمن موفقيت و نتايج ثمربخشي براي شاگردان است.
قانون تمرين : براساس اين قانون هر قدر محركي كه پاسخ رضايتبخشي به دنبال دارد بيشتر تكرار شود رابطه مرحك و پاسخ استوارتر و پايدارتر ميشود. اما اگر تمرين در كار نباشد اين رابطه سست ميشود و كمكم از بين ميرود. منظور ثورندايك از قانون تمرين اين است كه براي آموختن درس نبايد به يك بار تمرين اكتفا كرد. شاگرد هنگامي در آموختن يك درس يا مهارت تسلط پيدا ميكند كه داراي تمرين لازم و كافي باشد. تمرين موثر بايد با معنا و با هدف باشد كه ميتواند به صورت تكرار فردي يا گروهي انجام شود.
قانون آمادگي : اين قانون شامل آمادگي بدني يا رواني فرد براي آغاز هرگونه فعاليتي است. ثورندايك وضع و حالتي را كه به برقراري رابطه بين محرك و پاسخ كمك ميكند واحد هدايتي يا انتقالي مينامد. براي ايجاد چنين وضعي نورونها و سيناپسها دخالت دارند و به سبب ساختمان خاص دستگاه عصبي برخي از واحدهاي هدايتي براي فعاليت آمادگي بيشتري از خود نشان ميدهند.
به طور كلي شاگردي كه آمادگي دارد، آموختن يا فعاليتهاي مربوط به يادگيري برايش خوشايند و داراي نتايج تحصيلي موفقيتآميز و درخشان است. اما اگر آمادگي نداشته خستگي و بي ميلي بر او چيره ميشود و در آموختن هيچگونه پيشرفتي نخواهد داشت. زيرا شاگردي كه براي فعاليت آمادگي ندارد اگر مجبور به آموختن گردد، به اختمال زياد نارضائي و دلزدگي از كار موجب ناكامي تحصيلي او ميشود. البته آمادگي، هم به رشد طبيعي و هم به تجربه شاگردان، بستگي دارد.
قانونهاي فرعي
همانگونه كه پيش از اين بيان شد، ثورندايك به منظور تكميل قانونهاي اصلي يادگيري پنج قانون فرعي نيز پيشنهاد كرده است:
• قانون چندپاسخي : اين قانون را يادگيري از راه آزمايش و خطا نيز مينامند و هنگامي به كار برده ميشود كه به يك محرك چند پاسخ داده شود تا پاسخ رضايتبخش به دست آيد. چون هر عامل يا محركي همواره پاسخ يكساني به دنبال ندارد، به اين جهت شايسته است كه معلم در كلاس درس خود پاسخهاي مختلف را در برابر هر محرك يا عاملي مورد توجه قرار دهد. زيرا همين پاسخها ميتوانند راههاي موثرتر و بهتري را براي حل مسائل ارائه كنند، مانند انتخاب شغل يا تلاش در راه هدفهاي زندگي.
• قانون آمادگي رواني : اين قانون نمايانگر برداشت و شيوه رفتار در مورد فعاليتهاي مربوط به يادگيري است. بنابراين قانون، يادگيرنده ممكن است از نظر بدني براي آموختن يا انجام كاري آمادگي داشته باشد، اما از لحاظ رواني روحيه لازم را نداشته باشد كه البته يادگيري انجام نخواهد شد.
• قانون فعاليت برخهاي : اين قانون به پاسخي كه به بخشي يا جزئي از فعاليتي داده ميشود ارتباط پيدا ميكند نه به تمام آن. قانون فعاليت برخهاي از اين جهت در يادگيري كارساز و با صرفه است كه شاگرد در برابر يك فرمول، يك اصل يا يك قاعده همان واكنشي را نشان ميدهد كه در برابر همه وضعيت ميداد. به كاربردن نشانهها يا رموزي كه معرف يك موقعيت كلي هستند شايد رايجترين كاربرد عملي اين قانون به شمار آيد.
• قانون همگونگي يا قياس : در اين قانون وقتي فرد در برابر وضع و موقعيت تازهاي قرار ميگيرد، براي اينكه بتواند به آن وضعيت پاسخ شايستهاي بددهد از تجربههاي خود كمك ميگيرد كه البته پاسخ او مشابه پاسخهاي قبلي خواهد بود. به اين جهت، معلم وظيفه دارد فرصتهايي براي شاگردان فراهم آورد تا همگونگي و همساني بين موقعيتهاي جديد و قديم را بازشناسند.
• قانون انتقال تداعي : قانون انتقال تداعي در پديده شرطي شدن سهم مهمي را به عهده دارد. در اين قانون موجود زنده پاسخي را كه به وضعي يا محركي ميداد اكنون همان پاسخ را به وضع يا عاملي كه نسبت به ان حساسيت دارد يا همانند و نزديك به آن است ميدهد. اين همان انتقال بر اثر مجاورت و مشابهت است.
بررسي و ارزشيابي نظريه وابستهگرايي
يكي از مواردي را كه ثورندايك در نظريه يادگيري خود همواره تاكيد كرده است پاسخ اتفاقي يا تصادفي است. يعني، يادگيري هنگامي حاصل ميشود كه پاسخهاي مختلف مورد بررسي و آزمايش قرار گيرند. برخي از اين پاسخها نتيجه موفقيتآميزي دارند و برخي ديگر ندارند. به جنبههاي ديگر پاسخ، مانند اينكه تا چه حدودي منطقي و مناسب ميباشند، توجهي نميشود. آنچه در آزمايشهاي ثورندايك براي يادگيرنده اهميت دارد موفقيتآميز بودن پاسخهاست و اين هم تصميمي است كه ديگري يا ديگران برايش اتخاذ ميكنند. براساس خواست و اراده آزمايشگر يا معلم و جامعه به پاسخي پاداش داده ميشود يا داده نميشود. به عبارت ديگر، موفقيت يا شكست را اين عوامل تعيين ميكنند.
شاگرد كوركورانه به روش آزمايش و خطا رفتار ميكند و سرانجام كاري را كه ديگران درست ميدانند انجام ميدهد. تاكيد ثورندايك درباره آموختن از راه «آزمايش و خطا و موفقيت اتفاقي» يادگيري را به صورت فرايندي مبهم و مكانيكي در ميآورد كه در آن جايي براي بينش ، ادراك و هوش باقي نميماند.
هوش از ديدگاه ثورندايك
ثورندايك ضمن فعاليتهايي كه در مورد آزمونهاي هوشي و آموختن لغات انجام ميداد همواره به ارزش واژهها توجه داشت. به عقيده وي هر چه فرد واژههاي بيشتري را به كار برد يا اينكه آگاهي بيشتري از واژهها داشته باشد، دليل بر اين است كه از هوش و توانايي بيشتري برخوردار است. منظور ثورندايك اين است كه اگر فرد در رشته خاصي، اطلاعات لغوي وسيعتري را دارا باشد آمادگي و صلاحيت بيشتري براي فعاليت در آن رشته خواهد داشت. براي مثال، حتي يك مكانيك بيسواد كه با دقت و درستي كاربوراتور اتومبيل را تشريح ميكند از يك استاد فلسفه با ادبياتي كه فقط آن را يك وسيله يا ابزاري ميشناسد در اين زمينه با هوشتر و تواناتر است. همچنين، يك شيميدان، به دليل علم و اطلاعي كه از اصطلاحات و واژههاي خاص شيمي دارد ميتواند با موفقيت در آزمايشگاه به تجربههاي علمي بپردازد و پيشرفت كند. اگر همين شخص از واژهها و ابزار كار در آزمايشگاه به تجربههاي علمي بپردازد و پيشرفت كند. اگر همين شخص از واژهها و ابزار كار در آزمايشگاه زيستشناسي آگاهي نداشته باشد نميتواند آزمايشهاي علمي انجام دهد و در نتيجه موفقيتي نخواهد داشت. ثورانديك در بررسيهايش درباره هوش علاوه بر لغات و اصطلاحات به مواردي مانند تكميل جمله، مهارت در حساب و درك و فهم و روش انجام كار اهميت داده است. هوش، از ديدگاه ثورانديك، در واقع عبارت از اين است كه يادگيرنده تا چه ميزاني با واژهها آشنايي دارد و اين آشنايي همبستگي به آن دارد كه براي كاربرد واژهها و اصطلاحات درست چندبار پاداش يافته است.
كاربرد واژههاي درست يا نادرست هم مربوط به تجربه و يادگيري است. اگر فرد به سبب واژههاي درستي كه به كار ميبرد پاداش يابد، دست كم در زمينههاي كه واژههاي درست را به كار ميبرد پاداش يابد، دست كم در زمينههاي كه واژههاي درست را به كار ميبرد هوش و آگاهي او پيشرفت مي كند. به نظر ثورندايك اگر معلمان به معناي تقريبي و نارساي واژهها – كه از طرف شاگردان بيان مي شود – اكتفا كنند به معلومات و هوش شاگردان چيزي افزوده نخواهد شد. شاگردان هنگامي به راستي پيشرفت ميكنند كه بتوانند واژهها را به دقت به كار برند و معناي آنها در عبارتها و اصطلاحهاي مختلف برايشان كاملاً روشن باشد. شاگردي كه از مفاهيم درسي اطلاع مجمل و ناقصي دارد در يادگيري پيشرفتني نخواهد داشت. گاهي معلمان فقط به خاطر اينكه شاگرد به راه درستي رفته است، حتي وقتي پاسخ نادرستي هم ميدهد به او همه نمره يا بخشي از نمره را ميدهند و پاسخ نادرست را به پاي اشتباه محاسبه ميگذراند، غافل از اينكه عمل آنان عادت و روح بيدقتي و ابهام و نارسايي را در شاگرد تقويت ميكند. معلماني كه به چنين روشهايي ادامه ميدهند به تاثير اصول اساسي ثورندايك ارج نمينهند. زيرا معتقدند كه شاگرد دير يا زود از حالت ترديد و ابهام بيرون خواهد آمد. به عقيده ثورندايك براي يادگيري هيچ اعجاز و وضع مرموزي وجود ندارد. شاگردان هنگامي ياد ميگيرند كه پاداشي دريافت دارند و اگر پاداشي در كار نباشد چيزي ياد نميگيرند.
به علاوه معلم بايد وظايف آموزشي خود را در حد توان خود و شاگردانش به درستي و اخلاص انجام دهد و از هر گونه وظيفهناشناسي و قصور دوري جويد. اگر در واقع شاگرد چيزي ياد نميگيرد به دليل آن است كه به او هوشمندي و دانايي را نياموختهاند. بنابراين در بحثي كه درباره هوش انجام گرفت ميتوان آخرين يادگيري كاربردي را از نظريه ثورانديك به قرار زير استخراج نمود:
در جايي كه براي موفقيت در مرحله بعد پاسخهاي كاملاً مشخصي ضرورت دارد به پاسخها و معناهاي تقريبي اكتفا نكنيد.
به سخن ديگر، بنا به عقيده ثورندايك نبايد اميدوار بود كه هوش خود به خود به وجود آيد. هوشمندي را بايد آموخت و حتي پس از آنكه آموخته شد نميتوان صددرصد اطمينان داشت كه دقيق و درست عمل كند.