محیط آموزشی خوب

منظور از محيط آموزشي سازنده چيست؟

 آيا به راستي اين مهم مي تواند در شكوفايي و رشد استعدادهاي دانش آموزان به اندازه زيادي مؤثر باشد؟ آيا منظور از محيط آموزشي، صرفا فضاي آموزشي است يا گزينه هايي ديگر هم در آن اثر مي گذارد؟
ويگوتسكي يكي از معروف ترين نظريه پردازان رشد شناختي معتقد است: «كنش متقابل ميان يادگيرنده و محيط اجتماعي او اهميت بسزايي دارد.»
او بر اين باور بود كه رشد ذهني كودكان، عموما به مردمي كه در دنياي، اطراف آنها زندگي مي كنند، وابسته است و افراد بسياري از انديشه ها، نگرشها و ارزشهاي خود را در تعامل و رابطه متقابل با ديگران ارتقا مي دهند.(۱)
بنابراين، چنين به نظر مي رسد كه اگر مطالب درسي در يك محيط فرهنگي و اجتماعي آموزش داده شود، رشد ذهني يادگيرندگان قطعي خواهد بود. به اين روي، مشاركت  اجتماعي يكي از شرايط مهم يادگيري است(۲)هر چند كه داشتن فضاي آموزشي وسيع يك شرط لازم در امر تعليم است، اما به تنهايي كافي نيست، محيط آموزشي هدفمند محيطي است كه فرصت هاي متنوعي را براي تعامل با افكار و آراء گوناگون به وجود مي آورد.جيمز مك دونالد كه انديشه هايش ريشه در نظريات روان شناسان انسان گرا دارد، در دهه ۱۹۸۰ شرايط و كيفيت محيط آموزشي مناسب را چنين شرح مي دهد: «يادگيري بايد در محيطي صورت گيرد كه ارائه كننده فرصت هاي تازه و جديد براي هر دانش آموز باشد، چنين محيطي باعث مي شود تا يادگيرنده خود و محيط اطرافش را با روش خود كشف كند، مسلما چنين شرايطي مي تواند براي معلمان نيز فرصت هايي را بيافريند تا راههاي مختلف برخورد با دانش آموزان را بيابند.»(۳)
پيش از مك دونالد نيز، انسان گراياني چون راجرز، بر تأثير نقش سازنده معلم در يادگيري تأكيد داشتند به نظر راجرز معلمان به عنوان حمايت كننده و راهنمايي كننده، مي توانند باعث تسهيل روند يادگيري شوند. در يك محيط آموزشي سازنده معلم با شاگرد همكاري و مشاركت پي گير داشته و گام به گام با دانش آموز پيشرفت مي كند، او با ايجاد حس اعتماد و پذيرش دوجانبه و عاري از سلطه و برتري جويي، انگيزه بيشتري را براي رشد و ارتقاي درسي در يادگيرندگان فراهم مي آورد. در اين شرايط، دانش آموز احساس مي كند كه موجودي شايسته و قابل احترام بوده و مي تواند خود به كاوش، بررسي و پژوهش بپردازد و لذا در مسير تعالي و پيشرفت قرار مي گيرد.(۴)
از نگاه راجرز، موردم و ساير روان شناسان انسان گرا، در يك محيط آموزشي فعال و پويا معلمان به جاي طرح درس و استفاده از روش هاي سنتي، مي توانند با تدارك منابع تجربي، عملا دانش آموزان را به جست وجو و كشف پاسخها هدايت كنند، به اين ترتيب يادگيرندگان در عمل، تلخي و شيريني پژوهش و يافتن را تجربه مي كنند. در اين شرايط شاگردان مي  آموزند كه چگونه بياموزند.
دريسكول يكي از پيروان اصلي روش شاگرد محوري در سال ۱۹۹۹ معتقد است كه آموزگاران مي توانند از راه درگير كردن يادگيرندگان با تكاليف چالش انگيز و نزديك به موقعيت هاي واقعي شاگردان را متحول سازند و اين بهترين و مناسب ترين فرصت براي آموزگاران است تا نقش سازنده خود را به نحو احسن اجرا كرده و دانش آموزان را در يافتن منابع مورد نياز ياري دهند.(۵)
به طور مسلم از طريق ارتقاي كيفيت محيط آموزشي و يا به وجود آوردن نگرش مثبت نسبت به موضوعات درسي و مدرسه مي توان انتظار جامعه اي فعال، سالم و پويا را داشت.
در اين ميان برخورد با دانش آموزان به عنوان اشخاصي لايق و محترم نيز بسيار مهم است. اگر با يادگيرندگان به عنوان موجوداتي شبيه به ربات و آدم آهني كه قرار است بازيچه دست آموزگاران خود باشند، برخورد شود بيم آن مي رود كه تمام عواطف و علايق و نگرش آنها نسبت به آموزش، مدرسه و يا هر نوع محيط آموزشي منفي شده و اين امر شرايط انحطاط و ركود فكري آنها و نهايتا جامعه را فراهم آورد و يادگيري به معناي واقعي صورت نگيرد. در همين راستا جالب است بدانيم طي پژوهشي كه در مورد وضعيت و نگرش جوانان ايران توسط سازمان ملي جوانان در سال ۱۳۸۰ صورت گرفته، نتايجي به دست آمده كه حاكي از نگرش منفي جوانان نسبت به محيط مدرسه در برنامه ها و عملكردهاي آن است. در اين نظر سنجي بيش از نيمي از دانش آموزان از عملكرد مدارس خود احساس نارضايتي كرده و حدود ۶۲ درصد از آنان محيط آموزشي خود را اضطراب زا توصيف كرده اند(۶) ذكر اين نكات حايز اهميت فراواني است، زيرا كليد سازندگي و ارتقاي هر جامعه اي در دست پرتوان جوانان آن جامعه است. اگر قرار باشد بهترين و پيشرفته ترين قشر جامعه يعني دانش آموزان جوان ما محيط آموزشي خود را دلچسب ندانند، موضوعات درسي را مفيد نشمارند و نوع روابط مدير و مربيان مدرسه را دلپذير ندانند، بايد منتظر بود تا بلايي سخت بر روح و جان تعليم و تربيت فرود آيد و روح كاوش گر و كمال طلب دانش آموزان تخريب شود و آيا در آن صورت باز هم بايد اميدوار باشيم كه جوانان فارغ التحصيل مدارس در ادامه تحصيلات خود در مراكز آموزش عالي افرادي محقق و متخصص باشند؟
جواناني كه بتوانند پاسخگوي نيازهاي روزافزون علمي، صنعتي، فرهنگي و اجتماعي كشور بوده و جامعه را بسازند؟ و در آن صورت آيا باز هم مي توان اميدوار بود كه جامعه اي پويا و فعال با جواناني كمال جو و استقلال طلب داشته باشيم؟!

پا نوشت ها:
۱- روان شناسي پرورشي، تأليف دكتر علي اكبر سيف، انتشارات آگاه، ص ۲۱۷.
۲- همان منبع، ص ۲۲۱.
۳- Reschooling society a conceptual model by:James-B.Macdonald
۴- روان شناسي يادگيري بر بنياد نظريه ها، تأليف دكتر محمدپارسا، ص ۳۲۲ و ۳۲۵.
۵- روان شناسي پرورشي، تأليف دكتر علي اكبر سيف، ص ۳۳۵.

بزهکاری نوجوانان و جامعه

بزهكاري پديده اجتماعي جهاني است كه معمولاً براي جرايم نوجوانان زير 18 سال به كار برده مي شود. گرچه، جوامع گوناگون برحسب وضعيت اقتصادي و اجتماعي خود با انواع متفاوتي از آن روبه رو هستند. در همه جوامع انساني اصطلاح بزهكار در مورد افرادي به كار برده مي شود كه اعمال خلاف قانون يا موازين مذهبي آن جامعه انجام مي دهند. با توجه به اين كه احكام در جامعه هاي گوناگون متفاوت است، فرد متخلف در يك جامعه، ممكن است در جامعه ديگر از تخلف مبري باشد.

در كشور ما بزهكاري به مجموعه كل جرايمي گفته مي شود كه در صورت ارتكاب، مجازات هايي از قبيل قصاص، ديات، حدود و تعزيزات را در پي دارد.

هر روز در كنار ما جرايم متعددي به وقوع مي پيوندد و با تورق روزنامه ها، در صفحه حوادث با انواع بزهكاري آشنا مي شويم: چاقوكشي، ضرب و جرح، دزدي، تجاوز و وقتي از خيابان عبور مي كنيم سازمان هايي نظير كانون اصلاح و تربيت، نيروي انتظامي، و دادگاه هايي را مي بينيم كه براي مجازات اين گونه افراد به وجود آمده اند. ولي تا حالا فكر كرده ايم چه عواملي در به وجود آوردن فرد بزهكار مؤثر است؟ پيچيدگي عوامل مؤثر در پديده بزهكاري سبب شده است كه هر گروه از محققان آن را از ديدگاهي خاص بررسي كنند. روان شناسان و روان پزشكان از ديدگاه روان شناختي، حقوق دانان از ديدگاه جرم شناسي و مسايل كيفري، پزشكان و زيست شناسان از نظر عوامل مؤثر زيستي و بالاخره جامعه شناسان از ديد آسيب شناسي اجتماعي.

انتشار اولين گزارش راجع به دادگاهي ويژه نوجوان در سال 1899 ، باعث شده بسياري از انديشمندان به مطالعه بزهكاري بپردازند و عوامل موثر آن را بشناسند و از ديدگاه هاي مختلف آن را بررسي كنند ولي هيچ نظريه واحدي نتوانسته تأثير متغيرهاي مستقل فردي و اجتماعي را بر فرد بزهكار تبيين كند. دو نظريه كه بيش از همه به آن ها توجه دارد يكي «نظريه كنترل اجتماعي» دوركيم است كه هيرشي آن را با مسئله بزهكاري تطبيق داده و ديگري نظريه «پيوندهاي افتراقي» است كه در اصل ساترلند و كرسي مطرح كرده اند.

به عقيده هيرشي، بزهكاري به عنوان مسئله اي اجتماعي بايد به همان گونه كه در اجتماع رخ مي دهد يعني در عرصه خانواده، محله، مدرسه، همالان و ساير ارگان ها يا مؤسسات اجتماعي كه نوجوان به نوعي در آنها عضويت دارد، بررسي شود. از ديد جامعه شناختي اين بررسي بايد به مجموعه اي از اصول و تعاريف متكي باشد. برخلاف ديگر نظريه هاي بزهكاري كه تأكيد فراوان براين موضوع دارند كه فرد بزهكار مي خواهد خود را تطبيق دهد ولي براساس فشارهاي اجتماعي و اضطرارهاي ساختاري براي رسيدن به موقعيت هاي اجتماعي ناچار مي شود به كارهاي خلاف و نامشروع دست بزند، هيرشي معتقد است كه بزهكاري وقتي اتفاق مي افتد كه قيود فرد نسبت به اجتماع ضعيف شود يا به كلي از بين برود. هيرشي در كتاب قيود اجتماعي نظريه كنترل اجتماعي يا قيود اجتماعي را مطرح كرده و آن را آزموده است ولي ابتدا تعريف واژه بزهكاري را آورده است او فرد بزهكار را شخصي مي داند كه از قيود اجتماعي آزاد است و در واقع به عقيده وي بزه وقتي اتفاق مي افتد كه فرد نسبت به قيد و بندهاي اجتماعي كم اعتنا يا اصلاً بي اعتنا باشد.به طور خلاصه برداشت دوركيم از مفهوم آنومي (غيرقانوني و بي هنجاري) بدين گونه است:1 - نوعي نابساماني فردي در نتيجه نبود قانون و دستورالعمل رفتار

2 - وضعيت اجتماعي كه در آن قواعد رفتار اجتماعي با يكديگر در ستيز بوده و فرد براي انطباق با آنها دچار پريشاني است.

3- وضعيت اجتماعي كه در آن موارد محدودي قواعد اجتماعي وجود دارد.

همان طور كه گفتيم هيرشي با استفاده از نظريه دوركيم، مسئله بزهكار را بيان مي كند.

هيرشي بزهكاري را بي اهميتي و بي اعتنايي به قيد و بندهاي اجتماعي مطرح كرده و اين قيود را در چهار مفهوم كلي خلاصه مي كند: 1- وابستگي: حساسيتي است كه شخص نسبت به عقايد ديگران درباره خود نشان مي دهد وابستگي در حقيقت نوعي قيد و بند اخلاقي است كه فرد را ملزم به رعايت معيارهاي اجتماعي مي كند. مانند وابستگي فرزندان به والدين، اقوام نزديك، دوستان.

2- تعهد: ميزان مخاطره اي است كه فرد در تخلف از رفتارهاي قرارداد اجتماعي مي كند. بدين معنا فردي كه خود را به قيود اجتماعي متعهد مي داند از قبول اين مخاطرات پرهيز مي كند. مانند تعهد به پيروي از دستورات مذهبي يا حفظ شئون خانوادگي ملي.

3- درگير بودن: ميزان مشغول بودن فرد به فعاليت هاي گوناگون است كه باعث مي شود براي كار خلاف وقت نداشته باشد، مثل درگير بودن در كار، ورزش، درس.

4- باورها: ميزان اعتباري است كه فرد براي معيارهاي قراردادي اجتماعي قايل است و باعث مي شود در حالي كه مي تواند طبق ميل خود از آنها تخلف كند، پاي بند به آنها باقي بماند، مانند باور به نيكوكاري، باور به حسن شهرت در بين خانواده و همالان، باور به محرمات.

هيرشي معتقد است كه افراد بزهكار قادر به ايجاد وابستگي معقول و منطقي با سايرين نيستند. از اين رو رابطه بين اعمال بزهكارانه و داشتن رفقاي بزهكار رابطه اي ظاهري است.

بر طبق نظريه هيرشي در حال حاضر سه ديدگاه اساسي بر جريان مطالعه جامعه شناسي كجرو تسلط دارد: - نظريه هاي انگيزشي: انحرافات اجتماعي را نتيجه شرايطي مي داند كه مانع بر آورده شدن خواست هاي مشروع افراد است.

- نظريه كنترل: براساس اين نظريه، افراد آزادانه دست به جرم و كجروي مي زنند.

- نظريه انحرافات اجتماعي: فرد كجرو از هنجارهايي پيروي مي كند كه جامعه بزرگتر و قوي تر آن را نمي پذيرد.

نظريه پيوند افتراقي: بنابراين نظريه، نزديكان و همسالاني كه بزهكار باشند تأثير زيادي بر تشكيل و تقويت نگرشي بزهكاري مي گذارد و فرد را به سوي بزهكاري سوق مي دهند. نظريه پيوند افتراقي محتواي اجتماعي بزهكاري را در نظر دارد و فرد بزهكار را در جايگاه اجتماعي او از حيث رابطه اش با خانواده، محله، رفقا و مصاحبان در نظر مي گيرد.

پيوستن به بزهكاران يا جدا شدن از غير بزهكاران (پيوند افتراقي) به فراگيري مطالبي مي انجامد كه موافق تخلف از قوانين است. مكرر و قالبي بودن مطالب تشويقي در باره بزهكاري و قانون شكني در قياس با فرا گرفته هاي ضد بزهكاري منجر به پذيرش بزهكاري مي شود. همچنين مي توان گفت كه روش هاي خنثي سازي فرد و بي اعتنا ساختن او نسبت به قوانين و معتقدات سنتي جوامع كه با شنيدن مطالبي بر ضد قوانين و مشاهده مكرر بزهكاري همراه است و نيز تحت تأثير توجيه بزهكاران در باره بزهكاري قرار گرفتن و پذيرفتن مطالبي چون «كارهايي كه مردم بزه مي دانند، به كسي آسيبي نمي رساند» و «نيروهاي انتظامي به همه بدگمان اند» راه را براي بزهكاري كساني كه با اين قبيل بزهكاران پيوند اجتماعي مي يابند، يعني فرزندان، اقوام و دوستان آنها يا كساني كه با آنها در يك ساختمان يا يك محله زندگي مي كنند، يا بر اثر كسب و كار و تحصيل با آنها تماس پيدا مي كنند، هموار مي كند.

هر دو نظريه نمي تواند تمام عوامل مؤثر در بزهكاري را بيان كند ولي تركيب دو نظريه كنترل اجتماعي و پيوند افتراقي همراه با اثرهاي متقابلي كه متغيرهاي مورد بررسي در هر يك از اين دو نظريه بر روي يكديگر دارند، نظريه جامعي را براي تبيين بزهكاري شكل مي دهد.

چنان كه ديديم، نظريه كنترل اجتماعي با تكيه بر نيروهاي دروني فرد و به اصطلاح با تمركز بر «حضور رواني» افراد صاحب نفوذ بر ذهن و نوجوان به تبيين و چگونگي جلوگيري از بزهكاري مي پردازد، اما از تأثير نيروهاي منفي محيط بيرون غافل مي ماند. در عوض نظريه پيوند افتراقي با توجه انحصاري به نيروهاي بيروني از تأثير حفاظتي نيروهاي دروني غفلت مي كنند.

منابع:1- مشكاني، محمدرضا، مشكاني، زهرا سادات (1381)؛ سنجش تأثير عوامل دروني و بيروني خانواده بر بزهكاري نوجوانان، مجله جامعه شناسي ايران، دوره چهارم، شماره 2

- پيكا، ژرژ (1370 )، جرم شناسي، ترجمه دكتر علي حسين نجفي ابرند آبادي، تهران انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، چاپ اول.

- چلبي، مسعود، روز بهاني، توران (1380)؛ نقش خانواده به عنوان عامل و مانع بزهكاري نوجوانان، پژوهشنامه دانشكده ادبيات و علوم انساني، شماره 29 دانشگاه شهيد بهشتي

- محسني، منوچهر (1380) جزوه جامعه شناسي انحرافات

- سروساني، صديق (1372) جامعه شناسي انحرافات، تهران، انتشارات دانشگاه تهران

پيشگيري از ناهنجاري هاي اجتماعي نه با شعار، كه با شناخت دقيق، برنامه ريزي و اقدامي اجتماعي ميسر است، براي برنامه ريزي و مراقبت از ناهنجاري هاي اجتماعي نخست بايد مسايل فردي را از مسايل اجتماعي بازشناخت، يكي از وجوه تمايز مسايل فردي نظير بيماري هاي جسمي، از ناهنجاري ها و مسايل اجتماعي در اين است كه، در مقوله نخست، علم پزشكي، رونق بيشتري يافته و هم بيمار خود درپي مداواي خويش مي باشد. و مهمتر اينكه به درستي به توصيه هاي پزشك نيز عمل مي كند. اما درباره مسايل اجتماعي، وضع به گونه اي ديگر. ناشي ازعملكرد نهادهاي اجتماعي، روابط اجتماعي و گروه هاي اجتماعي مي باشد و در نتيجه بسياري از مشكلات اجتماعي نظير، بزهكاري نوجوانان و مشكلات خانوادگي را، بيشتر از جنبه زيستي و روان شناختي مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهند و برهمان اساس براي مشكلات اجتماعي نسخه فردي مي پيچند، در حالي كه براي پيشگيري از معضل بزهكاري نوجوانان، بايد در كاركرد نهادهاي اجتماعي بازنگري شود و با تدوين برنامه هاي تامين سلامت اجتماعي از اين معضل پيشگيري كنند.

تعريف بزه، بزهكار و بزهكاري

بزه عبارت است از اقدام به عملي كه برخلاف موازين، مقررات و قوانين و معيارهاي ارزشي و فرهنگي جامعه باشد. (فرجاد، ،1372 ص 69
.
بررسي هاي جرم شناسي نشان مي دهد كه هر معلولي علتي دارد و هيچ چيز به خودي خود به وجود نمي آيد. بنابراين هر جرمي هم داراي علت هاي سازنده اي است كه، برافراد جامعه اثر مي گذارد و آنان را به سوي ناسازگاري و ناهنجاري سوق مي دهد. پيامد اين سوق دادن ها: ارتكاب بزه است و كسي كه مرتكب بزه مي شود (بزهكار) ناميده مي شود. (ستوده و ميرزايي ، ،1381 ص 142
.
بزهكاري مجموعه اي از جرم ها است كه در يك زمان و مكان معين به وقوع مي پيوندد. در واقع بزهكاري شناخت عامل هايي است كه، جرم ايجاد مي كند. يا به عبارت ديگر مطالعه اين پديده مورد بررسي قرار مي گيرد، در حقيقت كليه پديده هاي اقتصادي، فرهنگي، بهداشتي، سياسي، مذهبي، خانوادگي و مانند آنها را در جامعه شامل مي شود، (ستوده و ميرزايي ص 143
.
در ايران بزهكاري به كل جرم هايي گفته مي شود كه، در صورت ارتكاب، به موجب قوانين قصاص، ديات، حدود و تعزيرات داراي مجازات هستند. حداقل سن بزهكاري در جامعه هاي مختلف فرق مي كند: حداقل سن در آمريكا ،7 انگلستان ،10 يونان ،12 فرانسه و لهستان ،13 اتريش ، آلمان ، ايتاليا، بلژيك و يوگسلاوي 14 سال است . حداقل سن بزهكاري در زندان اصفهان 12 سال گزارش شده است. در كانون اصلاح و تربيت تهران و مشهد حداقل سن 10 سال بوده است . (كوراسوس، 1369 ص 605
.
از نظر اجتماعي بزهكاري را به سه دسته تقسيم كرده اند
:
بزهكاري درباره اشخاص عادي جامعه مانند ضرب و جرح، تجاوز به عنف، كشتن به عمد يا غيرعمد
.
بزهكاري برضد دارايي و مالكيت ديگران مانند دزدي، جعل اسناد
.
بزهكاري برضد نظم عمومي مانند فحشا و خريد و فروش موادمخدر
.
بزهكاري را نبايد منحصر به طبقه خاصي دانست. شايد عده اي راه فرار از قانون را بدانند و با حيله و دسيسه از چنگ قانون فرار كنند و طبعا جزو آمار محسوب نشود. آنچه مسلم است بزهكاري در تمام طبقه ها وجود دارد ولي ميزان آن در طبقه هاي پايين اجتماع بيشتر است. (فرجاد، ،1372 ص 170
.

عامل هاي خانوادگي موثر در بزهكاري

تبعيض: بررسي هاي صورت گرفته نشان مي دهد كه، تبعيض در خانواده و توجه بيشتر والدين به برخي از فرزندان و توجه كمتر نسبت به برخي ديگر، سبب ايجاد عقده كمتري و احساس نفرت و بدبيني در كودك مي شود. به قول (ويتريج گروبرگ ولف) هم چشمي و رقابت موجود در خانواده تاثير مخرب فراواني در روحيه كودكان به جاي مي گذارد و موجب مي شود كودك خود را با برادران و خواهران ديگر مقايسه كند و براثر محبت بيشتر والدين در حق آنان احساس كمتري به او دست دهد
.
خشونت: رفتار خشونت آميز خانواده پيامدهاي نامناسبي در تربيت كودكان برجاي خواهد گذاشت
.
(رالف، اومجان) خانواده هاي پرخاشگر را علت اصلي انحراف و ناسازگاري كودكان و نوجوانان مي داند. به عقيده پاره اي از روانشناسان و كارشناسان آمريكايي، ريشه اصلي جنايت ها و خشونت ها در جامعه، اعمال خشونت و تنبيه هاي بدني است كه، والدين در مورد فرزندان اعمال مي دارند و اين باعث ايجاد عقده هاي رواني در آنان مي شود
.
سن والدين: پدر و مادر خيلي مسن، فاقد واكنش ها و اعمال انعكاس ضروري هستند و نمي توانند وظيفه هايي را كه از نظر تربيت فرزندان برعهده دارند به خوبي به عمل آورند و آنان را براي يك زندگي سالم و پايبند به مقررات و ارزش هاي اجتماعي به بار آورند
.
عقب ماندگي خانوادگي: خانواده هاي ايستا يا خانواده هايي كه مسير قهقرايي طي مي كنند، فرزندان خود را بدبين، غيراجتماعي و بالاخره عصيانگر به بار مي آورند. خانواده هايي كه با زمان پيش نمي روند. و انتظار دارند فرزند آنان نيز با راه و رسم قديمي و كهنه به زندگي ادامه دهند، موجبات ناسازگاري رواني فرزندان باجامعه را فراهم مي آورند، به قول (هابس) بسياري از كودكان پريشان حال و آشفته، از خانواده هايي هستند كه از زندگي اجتماعي مجزا و بيگانه اند. به نظر وي كودك و خانواده وي مي بايد فعالانه در امور اجتماعي سهيم باشند
.
بي سوادي: اگر خانواده نسبت به چگونگي نيازمندي ها و استعداد و عواطف فرزندان شان ناآگاه باشند، لطمه بزرگ و خسارت جبران ناپذيري متوجه شخصيت و سلامت روان كودك مي سازد. مقصود از آگاه بودن والدين، فقط خواندن و نوشتن زبان مادري نيست، بلكه پايين بودن سطح فرهنگ و ناآگاهي به مسايل علمي، پرورشي است كه زمينه ساز ارتكاب جرم به شمار مي رود
.
انحراف والدين: انحراف والدين يا يكي از اعضاي خانواده و روال اخلاقي آنان، ارتباط مستقيمي با انحراف كودكان و نوجوانان دارد، خانواده اي كه براثر اعتياد به الكل و يا موادمخدر به فساد كشانيده شود كه فقط نمي تواند كودكان سالمي پرورش دهد، بلكه، رفتار و ويژگي آنان الگويي مي شود، براي كشانده شدن فرزندان به سوي ناسازگاري ها و انحراف هاي گوناگون
.
طلاق و كشمكش خانوادگي: گسستگي خانواده تاثيري مستقيم و قطعي در بروز رفتار ضداجتماعي در كودكان دارد. (بولبي) معتقد است جدايي كودك از والدين، به خصوص مادر، موجب ناتواني در برقراري رابطه عاطفي سالم و صحيح به هنگام بلوغ مي شود. دكتر (هوير) روان شناس معاصر و پزشك بيماري هاي رواني، پس از بررسي هاي آماري ده كشور اروپايي مدعي شده است كه 88 درصد اطفالي كه مرتكب گناه مي شوند از خانواده هاي گسسته هستند. اين دانشمند با تحقيق هاي خود نشان مي دهد نزديك به 80 الي 90 درصد از كودكان منحرف يا مجرم از خانواده هايي هستند كه وضعي مغشوش و نابسامان داشته اند و شيرازه زندگي آنان از هم گسيخته شده است. طلاق و گسيخته شدن خانواده، حتي بيش از نزاع موقتي ميان زن و شوهر، موجب ناراحتي اطفال و بزهكاري آنان مي شود و از علل استثنايي ارتكاب جرم به شمار مي رود. در كشور ما، طبق آمار كه پيش از سال 1353 تهيه شده ، بيش از 65 درصد كودكان كانون اصلاح و تربيت اطفالي بودند كه، با پدر و مادر خود اختلاف نظرها و تضادهاي فكري و ذهني داشته اند و اين اختلاف ها انگيزه عصيان آنان بوده است، آدلس معتقد است كه، نقص بدني، نازپروردگي كودكان و كودكان به خود رها شده، يعني كودكاني كه براثر جدايي پدر و مادر از يكديگر، يا براثر غفلت و بي اعتنايي نسبت به تربيت آنان از راهنمايي و تشويق محروم مانده اند، مفاهيم نادرستي از جهان مي يابند و در بزرگسالي دشمن اجتماع مي شوند، شيوه زندگي آنان سلطه پذيري به همراه نياز به انتقام جويي است
.
ويژگي هاي نوجوانان بزهكار
:
به طور كلي مي توانيم ويژگي هاي نوجوانان بزهكار را به گونه زير تقسيم بندي كنيم
:
1 ، درصد بالايي از بزهكاران تمايل شديد خويش را به فعاليت هاي ماجراجويانه ابراز مي دارند
.
2 ،معمولا افراد بي قرار و ناآرام و به دنبال هيجان مي گردند
.
3 ، در صورتي كه پول در اختيار داشته باشند چندين بار در هفته به سينما مي روند
.
4 ، تا ديروقت بيدار مي مانند
.
5 ، دزدي هاي خويش را بيشتر در تاريكي شب مرتكب مي شوند
.
6 ، كشيدن سيگار را خيلي زود آغاز مي كنند و غالبا از خانه و خانواده فراري اند
.
7 ، شب را در كنار خيابان به صبح مي رسانند
.
8 ، هر چند بزهكاران از لحاظ عاطفي كم ثبات تر از غير بزهكاران هستند ولي از نظر شخصيتي داراي انرژي زياد پرخاشگري، حادثه جويي و لجاجت بيشتري هستند
.
روان شناسان معتقدند كه بزهكاران در مورد تنش هاي عاطفي و مشكلات خويش
.
9 ، بيشتر با عمل و رفتار مقابله مي كنند تا درباره آنان بينديشند
.
10 ، كمتر به اطاعت و تسليم در برابر بزرگسالان و به ويژه صاحبان قدرت تمايل دارند
.
11 ، حالت دفاعي شديد دارند
.
12 ، كمتر به ديگران وابسته اند
.
13 ، به انگيزش هاي ديگران با سوظن و بدگماني مي نگرند
.
14 ، بزهكاران قانون شكن ، بيشتر خودمدار هستند و ويژگي ها و گرايش هاي آنان از نقطه نظر سازگاري مطلوب در جامعه نامطلوب است
.
15 ، در عين حال نيز كمتر احساس بي پناهي ، اضطراب و ترس از شكست در دل دارند
.
در پايان براي شناسايي دقيق بزهكاري عنوان مي داريم كه بزهكاري به ارتكاب جرم هايي اطلاق مي شود: كه كمتر از سن معيني به وقوع پيوسته اند. تعيين ميزان اين سن به دست قانون است و برحسب جوامع مختلف متفاوت است
.

مشاهیر روانشناسی

 

کارل گوستاو یونگ ( Carl Gustav Jung)‏ (۱۸۷۵ -۱۹۶۱)

تصویر:Jungsm.jpg

روان‌شناس و متفکر سوئیسی که به خاطر فعالیت‌هایش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتش تحت عنوان روان‌شناسی تحلیلی معروف است. یونگ را در کنار زیگموند فروید از پایه‌گذاران دانشِ نوین روانکاوی قلمداد می‌کنند به تعبیر فریدا فوردهام پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فروید ناگفته گذاشته یونگ تکمیل کرده است.»

 تولد و کودکی

او در ۲۶ ژانویه ۱۸۷۵ در کسویل سوییس متولد شد. او تنها پسر یک کشیش پروتستان انجیلی اصلاح‌طلب سوییسی بود و خانواده او غرق مذهب بود. هشت عمو و پدربزرگ مادری یونگ همگی کشیش بودند. بنابر نظری خاندان پدری یونگ به گوته شاعر آلمانی می‌رسد، او در جایی خود را نسبتاً سوئیسی می‌داند زیرا قدمت ملیت سوئیسی خانواده‌اش به صد سال نمی‌رسد. اولین زمین بازی یونگ گورستان کلیسا بود .

یونگ در دوازده سالگی به دلیل بیماری صرع که دوره‌هایی از حالت غش را منجر می‌شد به نحوی از رفتن به مدرسه شانه خالی می‌کرد، اما با اراده خود از این سرگیجه و غش و ضعف خلاص شد. او به تدریج به مردی قدبلند، خوش‌صورت و ورزشکاری نیرومند تبدیل شد که این صفات همراه با قهقهه‌های شادمانه و عشق به زندگی به او حضور فیزیکی قابل توجه و جذبه‌ای بسیار، به ویژه در ارتباط با زنان، داد.

جوانی و دوران تحصیل در دانشگاه

در جوانی مجذوب علم و فلسفه شد و دانشگاه بازل برای تحصیل در رشتهٔ پزشکی به او بورس داد. در سن بیست سالگی پدرش درگذشت و خانواده‌اش مجبور به ترک خانه کشیشان شدند و به بات‌میتگرمیل نزدیک بازل نقل مکان کردند.

یونگ به عضویت انجمن مناظرات دانشگاه در آمد. او در مباحثات و وصله‌پیله‌کردن‌های عقلانی پیشرفت فوق‌العاده‌ای داشت. یونگ در یک «تابش شهودی» پی برد آموزه‌ای که او دنبالش می‌گردد روان‌پزشکی است.

یونگ بیش از دو سال در جلسات احضار روح شرکت می‌کرد که این جلسات موضوع آماده‌ای برای تحقیقات او بود و موضوع پایان‌نامه دکتری یونگ در سال ۱۹۰۲ شد. در این سال نظریات روان‌پزشکی به دست شارکو و فروید بسط یافت. یونگ کارآموزی‌اش را در روان‌پزشکی از دسامبر ۱۹۰۰ به عنوان دستیار بیمارستان بورگهولتزلی از درمانگاه‌های وابسته به دانشگاه زوریخ آغاز کرد. او طی مدت نه سال در بورگهولتزلی در برنامهٔ پیشگام تجربی روانشناسی تحت سرپرستی اوژن بلویلر رییس بیمارستان فعال شد. تحقیقات بلویلر حول مسئله اسکیزوفرنی بود بلویلر در این زمان به تحقیقات فروید دربارهٔ ضمیر ناخودآگاه و روان‌زدایی اختلالات گرایش پیدا کرده بود.

یونگ از گالوانومتر برای اندازه‌گیری حالات روانی از راه پاسخ‌های پوستی و غده‌های عرقی استفاده نمود، دستگاهی که امروزه به آن دروغ یاب می‌گویند. او در آن زمان مشغول تحقیق در آزمون ربط کلمات و تأثیر آن بر بیماران روانی و تبه‌کاران بود. کوشش‌های یونگ در این زمینه باعث شهرت او به خصوص در امریکا شد .او درسال ۱۹۰۵ پزشک ارشد بورگهولتزلی و مدرس دانشکده طب در دانشگاه زوریخ گردید .

 ازدواج

یونگ در ۱۴ فوریه ۱۹۰۳ با اما روشنباخ (۱۹۵۵-۱۸۸۲) ازدواج کرد. «اما» از یک خانواده آلمانی-سوییسی و زنی تحصیل‌کرده، زیبا و محبوب بود. او دختر یک کارخانه‌دار ثروتمند بود و این باعث آزادی یونگ از لحاظ مالی شد.

 یونگ و فروید

او در سال ۱۹۰۶ نسخه‌ای از نتایج کارهای خود را برای فروید فرستاد. مکاتبه و دوستی آن دو تا سال ۱۹۱۳ ادامه یافت. اولین دیدار یونگ با فروید در وین اتفاق افتاد و آن دو ۱۳ ساعت تمام با هم حرف زدند. یونگ به زودی چهره‌ای درخشان در تحقیقات فروید شد. او اولین رییس انجمن بین‌المللی روانکاوی شد و ویراستار گزارش سالانه این انجمن که اولین نشریه روانکاوی به شمار می‌رود، بود.

ارتباط فروید با یونگ که زمانی او را وارث بدون معارض روانکاوی می‌دانست، در سال ۱۹۰۹ تیره شد. در آن سال فروید و یونگ برای سخنرانی راجع به روانکاوی در دانشکاه کلارگ به امریکا سفر کردند. آنها طی سفر خواب‌های یکدیگر را تحلیل می‌کردند. اما فروید جزئیات مربوط به شرح حال شخصی خویش را برای تعبیر بازگو نمی‌کرد. فروید دوبار در حضور یونگ بی‌هوش شد. بار اول در صف انتظار ورود به کشتی به مقصد امریکا بودند و بار دوم در سال ۱۹۱۲ پس از یک مباحثهٔ طولانی راجع به اختلاف نظرهایشان پس از شرکت در کنفرانس مونیخ مشغول صرف نهار بودند. اختلاف نظر این دو بیش از پیش در سخنرانی‌های یونگ در دانشگاه فورهام نیویورک در سال ۱۹۱۲ آشکار شد. یونگ با فروید موافق بود که هیستری و وسواس فکری نشانگر جابه‌جاسازی غیر عادی شور جنسی است اما عقیده داشت که حالات روان‌پریشی چون اسکیزوفرنی نمی‌تواند با اختلالات جنسی قابل توضیح باشد. همچنین یونگ از اصل با میل به زنای با محارم مخالف بود و آن را نمادی از میل به تولد روحانی مجدد در جریان روانی تبدیل‌شدن به فردی مستقل می‌دانست.

 میان‌سالی و به وجود آوردن روان‌شناسی تحلیلی

در سال ۱۹۰۹ یونگ غرق در مطالعه افسانه‌ها بود که تمایل به آنها او را سرگشته و در عین حال سودایی کرده بود. او پس از جدایی از فروید سفر پرآسیب گذر از بحران میان‌سالی را آغاز کرد. او در ۳۹ سالگی به بن‌بست رسیده بود. دوستان و همکارانش رهایش کرده بودند از کتاب‌های علمی بیزار شده بود و سمت خود را در دانشگاه از دست داده بود. بین سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ از جهان کناره گرفت تا ناخودآگاه خویشتن را بکاود.

او غرقه در اعماق تاریک وجود خویش شد. در این هنگام با شخصیت‌های کتاب مقدس و ایلیاد و اودیسه سخن گفت. اما مهم‌ترین شخصیتی که دیدار کرد فیله‌مون بود. آنها با هم در باغ قدم می‌زدند و بحث‌های فلسفی می‌نمودند. (از نظر روان‌پزشکی یونگ با خودش حرف می‌زد و فیله‌مون یک خیال و نشانه‌ای از جنون بود. اما در چارچوب آثار یونگ در روان‌شناسی تحلیلی فیله‌مون صورت مثالی روح است که برگرفته از گنجینه تصورات ناخودآگاه است.)

یونگ در بقیه ایام زندگی کوشید تا بینش‌های حاصل از اکتشاف ناخودآگاه خویش را بیان کند. او در سال ۱۹۱۳ روش خویش را روان‌شناسی تحلیلی نامید تا آن را از روانکاوی متمایز سازد و ادعا کرد که این روش شیوه‌ای‌است که می‌تواند تمام کوشش‌های روانشناسی همچون روانکاوی فروید و روانشناسی فردی آدلر را دربرگیرد. او در سال ۱۹۱۹ برای اولین بار کلمه صورت مثالی را به کار برد.

یونگ در اوایل سال ۱۹۴۴ در ۶۹ سالگی بر اثر سانحه‌ای زمین خورد و پایش شکست. پس از آن دچار یک حملهٔ قلبی شد و تحت تأثیر دارو و در حال مرگ به هذیانی دچار شد و پدیدهٔ خروج روح از بدن را تجربه کرد. پس از این بیماری بود که آثار اصلی یونگ نوشته شد.

او اولین کسی بود که در قرن بیستم، کیمیاگری را از لحاظ روان‌شناسی قابل دسترسی ساخت و نشان داد که چگونه رازهای کیمیاگری شبیه صور‌ت‌های مثالی رویا هستند.

همسر یونگ، اما در ۲۷ نوامبر ۱۹۵۵ فوت کرد. از آن به بعد یک زن انگلیسی به نام روث بیلی تا پایان مرگ همراه و پرستار او شد.

 پایان عمر

یونگ راجع به کارهایش مکاتبات بسیاری داشت و بارها در سنین کهولت از او تجلیل به عمل آمد. او در سن ۸۵ سالگی در آخرین شب حیات خویش چشمانش را گشود و جامی از بهترین شرابی که در خانه داشت نوشید. روز بعد در ۶ ژوئن ۱۹۶۱ در کمال آرامش از دنیا رفت.

 نوشته‌های یونگ

یونگ قلمی شهودی و نمایشی دارد و عقل، اثبات‌گرایی و علیت را برای تشریح ماهیت و کنش‌های روان ناکافی می‌داند. تأثیرات وارد آمده به رشد فکری یونگ و نیز ایستار شخصی او در قبال جهان، یادآور دوران رمانتیک و واکنشی است که در این دوران در برابر خردگرایی عصر روشنگری پا گرفت. همچنین جهان‌بینی علمی او گرچه تجربی است ولی با نسبی‌گرایی علمی سدهٔ بیستم به ویژه با دانش فیزیک همنواتر است. او هر مفهومی را در چارچوب‌های مختلف به شیوه‌های گوناگونی مورد بحث قرار می‌دهد و این سبب می‌شود که در پایان مسئله حل نشده باقی بماند.

یونگ و همچنین فروید از پیشگامان عرصه‌ای کشف نشده بودند و اندیشه‌هایشان در گذر زمان دستخوش دگرگونی و تحول شده‌است.در نتیجه نوشته‌های آنان اغلب حاوی مفاهیمی شکل نیافته، رهاشده و حتی متناقض است به نحوی که برای تشریح اندیشه‌های این دو باید تا حدودی دقت و مراقبت به خرج داد

«انسان و سمبول هایش» یک از معروفترین کتاب های یونگ است که به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. یونگ در این کتاب بر مطالعه و بررسی شخصیت انسان ها در غالب فرهنگ آن ها پرداخته است. او با موشکافی ذهن انسان و ناخودآگاه جمعی و فردی بشر و همچنین کهن‌الگوها و خاطرات و تجربیات گذشته بشر، نتایج مفیدی برای بشر و علم روانشناسی بدست آورده است.

 کتاب‌شناسی

 

مشاهیر روانشناسی

تصویر:SigmundFreud.jpg

 

زیگموند فروید ( Sigmund Freud)‏ (۶ مه ۱۸۵۶ - ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹)، پایه گذار علم روانشناسی نوین زادهٔ شهر پریبور در جمهوری چک کنونی و امپراتوری اتریش پیشین است.

او در ابتدا یک متخصص اعصاب بود. وی مدرسهٔ روانکاوی را بر مبنای نظریاتش بنیان گذاشت، که بسیاری از رفتارهای انسان تحت تأثیر انگیزه‌های ضمیر ناخودآگاه است؛ که افکار و خاطرات بخصوص ضمیر ناخودآگاه، بویژه از نوع جنسی و پرخاشگرانه، ریشهٔ اختلالات روانی هستند، و اینگونه اختلالات روانی می‌توانند با تبدیل افکار و خاطرات ناخودآگاه به آگاهی از طریق معالجات روانکاوانه، درمان شوند. برخی از کتابهای وی به فارسی ترجمه شده‌اند. از جمله آن‌ها میتوان به کتاب تمدن و گله‌مندان از آن اشاره کرد که تحت عنوان «فرهنگ و ناخوشایندیهای آن» توسط امید مهرگان از آلمانی به فارسی برگردانده شده است.

وی به همراه آلبرت انیشتین، مارتین بوبر و حاییم وایزمن از موسسان و اعضای اولین هیئت علمیدانشگاه عبری اورشلیم بود.

وی یک یهودی اشکنازی بود. با روی کار آمدن نازی‌ها وی در ۱۹۳۸ اتریش را ترک کرد و به اسرائیل رفت. وی پس از مدتی به بریتانیا عزیمت کرد و در همانجا به دلیل ابتلا به سرطان فک درگذشت.

دل نوشته ها

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند ........................ تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند
پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار" ........................ تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند ........................ این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی ........................ شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست ........................ از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست ........................ گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند
فاضل نظری

به وبلاگ هسته علمی روانشناسی دانشگاه پیام نور شازند خوش آمدید

با سلام به همراهان عزیز

این وبلاگ هسته علمی روانشناسی دانشگاه پیام نور واحد شازند می باشد.

که توسط چند تن از اعضای این هسته طراحی ومدیریت میشود .

امید است ما را در ارائه ی هر چه بهتر این وبلاگ یاری فرمایید.

با تشکر ابراهیم حاجیان مدیر وبلاگ.