شناخت درمانی بک واضطراب

مبارزه با باورهاي غير منطقي از نظر شناخت درماني بک:

در مدل شناختي بک، نظر بر آن است که تجربه در افراد به تشکيل فرض ها، و يا طرح واره هايي درباره خويشتن و جهان مي انجامد، و اين فرض يا طرح واره ها خود در سازمان بندي ادراک و در کنترل و ارزيابي رفتار ، مورد استفاده قرار مي گيرد.

توانايي پيش بيني تجربه هاي فردي و معني بخشيدن به انها امري سودمند و در واقع ضرورتي براي کارکرد بهنجار است. اما برخي از فرض ها انعطاف ناپذير ، افراطي و مقاوم در برابر تغييرات اند و در نتيجه نا کارآمد و ناباور هستند.

وقتي فرض هاي ناکار آمد فعال شدند، افکار خود آيند منفي را بر مي انگيزند. اين افکار ممکن است تفسيرهايي از تجارب جاري باشند يا پيش بيني هايي درباره رويدادهاي آينده و يا يادآوري چيزهايي که در گذشته اتفاق افتاده است. اين افکار به نوبه خود نشانه هايي را پديد مي آورد مانند نشانه هاي رفتاري کاهش در سطح فعاليت و کناره گيري و نشانه هاي انگيزش (بي علاقگي ، رخوت) نشانه هاي هيجاني(اضطراب و احساس گناه )نشانه هاي شناختي (اشکال در تمرکز ، عدم قدرت در تصميم گيري) و نشانه هاي جسمي( بي اشتهايي و بي خوابي)

بنابراين يکي از کارهاي مهم تغيير در اين افکار ،آگاهي بر انواع خطاهاي شناختي است.

معمولا محرکات افسرده ساز با خطاهايي درپردازش اطلاعات مرتبط اند که اين زير ساز طرحواره منفي از خود را منعکس مي کند، اين خطاهاي شناختي به وسيله « بک » اينطور توصيف مي شوند.

1-      انتزاع انتخابي، يعني تاکيد بر کسب جنبه کم اهميت موقعيت و ناديده گرفتن جنبه هاي مهم.

2-      دومين خطاي شناختي بزرگ جلوه دادن و کم جلوه دادن است.

3-      تعميم افراطي

4-      شخصي سازي امور

5-      استنباط دل بخواهي

6-      تفکر همه يا هيچ

 

رويکرد درمان شناختي – رفتاري بک به اين صورت مي باشد که از طريق تشخيص و تغيير الگوه هاي فکري ايجاد کننده افسردگي و اضطراب بهبودي سريع علائم پيش مي آيد.

مهمترين مرحله در روش درماني« بک » کمک به مراجع براي شناخت افکار غلط و تصورات ناسازگارانه مولد مشکل است . پس از تشخيص افکار، يا تصورات غلط چندين روش براي اصلاح آنها در رفع مشکل درمانجو به کار بسته مي شود.

 

شيوع اضطراب امتحان

شيوع اضطراب امتحان

در مورد شيوع سني و کلاس اضطراب امتحان بايد گفت که با زياد شدن سن و بالا رفتن پايه تحصيلي اضطراب امتحان افزايش مي يابد و به نظر مي رسد اضطراب امتحان بين سنين 10 تا 12 سالگي شکل گرفته و ثبات پيدا مي کند و تا بزرگسالي ادامه مي يابد به نظر مي رسددختران بيش از پسران اضطراب امتحان را تجربه مي کنند.

تفاوت هاي جنسيتي در اضطراب به خوبي با نقش پذيري جنسيتي تبيين مي شود. زيرا در دختران، تشويق به پذيرش اضطراب و قبول آن به عنوان يک ويژگي زنانه ديده مي شود و آن را ويژگي زنانه ادراک مي کنندو يا به عبارتي پسران ياد مي گيرند که به هنگام اضطراب به طور منفعلانه تسليم شوند در حالي که پسران ، با پذيرش اضطراب دفاعي برخورد کرده ، آن را تهديدي براي احساس مردانگي خود به حساب مي آورند.

پسران مي آموزند که با اضطراب کنار امده و يا آن را انکار کنند

درمان اضطراب

درمان اضطراب:

در بعضي از موارد اضطراب بدون نياز به درگيري پزشک در اين ماجرا مي تواند درمان گردد. اين موارد اضطراب طبيعي نام دارد که طي آن اضطراب به خوبي توسط بيمار کنترل شده و برطرف مي شود مثل ترس ناشي از امتحان نهايي و يا ترس ناشي از مصاحبه . در چنين شرايطي استرس مي تواند توسط اعمال و روش هاي زير تحت کنترل درآيد:

-          صحبت با شخص مورد اعتماد

-          روش هاي ايجاد تمرکز

-          حمام گرفتن طولاني

-          استراحت در يک اتاق تاريک

ورزش هاي تنفس عميق

توهم در عشق

 

توهم در عشق:

افراد زيادی هستند که به دليل عدم تجربه و آموزش کافی هميشه آنچه را که فقط توهمی خيال پروازانه است به عنوان واقعی تعبير می کنند البته اين توهم بيشتر پديده ای رايج در ميان جوانان است. تنظيم ملاک ها مبنی بر تفاوت و تفارق عشق زيستن و عشق دورغين کار محالی نيست البته برای فردی عاشق چون او خود درگير است بلکه برای وسيله سوم شخص ناظر در همين رابطه روانشناس برجسته ويليام اشتکلا می گويد: توهم در عشق ناشی از رنجيدگی است.

سرد مزاجی خانم ها يکی از مسائل رايج است. سرد مزاجی حالتی است با خصوصيات از قبيل اغلب عصبی, مقبون, فتنه جو و بد مشرب اين حالت می تواند ريشه در علل و حوادث رخ داده در زندگی يا کشمکش های روانی باشد متأسفانه چون اکثر مردان اين موضوع را متوجه نمی شوند نمی توانند به همسران خود در اين مورد کمک کند و عشق بين آنها از بين می رود.

 

 

اظطراب از دیدگاه الیس

نظريه درمان عاطفي عقلاني (اليس)

در حالت اضطراب فرد درباره خود به ارزشيابي هاي بسيار بدبينانه منفي بافانه و اخلاقي دست مي زند و توان مقابله در مواجهه با مشکل و حل و فصل آن را از خود سلب مي کند. اليس اضطراب و اختلالات رفتاري را زاده طرز تفکر خيالي و بي معني انسان مي داند.

درمان شناختي در اين نوع درمان هدف و انتظار از روان درماني آن است که تغييرات مطلوبي در نظام اعتقادي فرد به وجود مي آورد و متعاقب آن، فرد رفتارهاي مطلوبي از خود بروز مي دهد و به نحو مناسبي عاطفه به خرج مي دهد.پس از خاتمه درمان انتظار مي رود که فرد عقايد منطقي و غير عقلاني را رها کند و به سوي تفکر منطقي و عقلاني روي آورد.

تقسیم بندی فروید از اظطراب

فرويد اضطراب را به سه دسته تقسيم مي کند:

1- اضطراب ناشي از واقعيت دنياي خارج يا اضطراب عيني که در آن منشا خطر در دنياي خارج قرار دارد و ادراک اين خطر موجب حالت رنج آور عاطفي مي شود. مانند: ترس از سگ، ترس از جنگ، ترس از ابتلاي به بيماري

2- اضطراب روان نژندي است که منشا آن ادراک خطري است که از غرايز ناشي مي شود. اضطراب روان نژندي از تعارض و کشمکش ميان نهاد و خود سرچشمه مي گيرد.

اضطراب اخلاقي که در آن منشا تهديد وجدان اخلاقي دستگاه فراخورد است. اضطراب اخلاقي به صورت احساس گناه و يا شرمساري بروز مي کند و ناشي از ادراک خطر از ناحيه وجدان اخلاقي است؛ اضطراب اخلاقي از کشمکش بين نهاد و فراخورد پديد مي آيد.

هوش هیجانی و مؤلفه های آن

هوش هیجانی و مؤلفه های آن

 دیدگاه مایر و سالووی:

مایر وسالووی اظهار می دارند گرچه برخی اوقات در کاربرد علمی لازم است که هوش هیجانی به عنوان یک سازنده واحد محسوب گردد ولیکن در بیشتر کارهای ما پیشنهاد می گردد که هوش هیجانی به 4 شاخه تقسیم شود:

1- احساس و بیان هیجانی: شامل بازشناسی و وارد نمودن اطلاعات کلامی و غیرکلامی از سیستم هیجانی می باشد. اولین شاخه هوش هیجانی با ظرفیت ملاحظه و بیان احساسات شروع می گردد و هوش هیجانی بدون قابلیت هایی که در این شاخه اول وجود دارد غیرممکن می باشد اگر هر بار که احساسات ناخوشایند به وجود می آید مردم به آن توجه نکنند در مورد احساسات معلومات بسیار اندکی بدست می آورند. احساس هیجانی شامل ثبت، توجه، معنی سازی، پیام های هیجانی است. به آن صورتی که در حالت صورت، تن صدا، یا محصولات هنری، فرهنگی بیان گردیده اند. شخصی که حالت ترس را در صورت دیگر می بیند خیلی بیشتر در مورد هیجان و افکار آن شخص می فهمد تا کسی که این علامت را از دست داده است و به آن توجه ننموده است.

2- تسهیل تفکر به وسیله هیجان: عبارتست از بکارگیری هیجان ها به عنوان تستی از جریان شناختی مانند خلاقیت و حل مسئله. شاخه دوم هوش هیجانی در مورد سهولت در فعالیت های شناختی می باشد. هیجان ترکیبی از سازمان های مختلف روانی، فیزیولوژیکی، تجربی، شناختی و انگیزشی می باشد. هیجان ها از دو طریق وارد سیستم شناختی می گردد: به عنوان احساسات شناخته شده مانند مورد کسی که فکر می کند «حالا من کمی غمگین هستم» و به عنوان شناخته های تغییرنایافته مانند وقتی یه شخص غمگین فکر می کند «من خوب نیستم» تسهیل هیجانی تفکر- شاخه دوم- متمرکز بر این موضوع است که چگونه هیجان بر روی سیستم شناختی اثر می نماید و با این ترتیب چگونه می تواند برای حل مسئله به نحو مؤثر استدلال، تصمیم گیری و کارهای خلاق به کار رود. البته شناخت می تواند به وسیله هیجان هایی از قبیل اضطراب و ترس منتقل شود. از طرف دیگر هیجان هایی می تواند در سیستم شناختی اولویت ایجاد کنند که به چیز مهمی توجه کند و به آن بپردازد. وقتی در مورد چیزی که در یک خلق معیین بهتر انجام می شود تمرکز نمایند.

همچنین هیجان ها شناخت را تغییر می دهند. هنگامی که شخص خوشحال است آن ها مثبت و وقتی غمگین است منفی می شوند. این تغییرات سیستم شناختی را وادار می نماید که چیزها از دو دیدگاه مختلف نبیند مثلاً تناوب بین شک نمودن و قبول کردن فرصت این تناوب برای تفکر تقریباً واضح می باشد هنگامی که نقطه نظر یکنمرپین شک کردن و قبول کردن تغییر می نماید فرد می تواند نقاط متعدد مثبت و مزایا را در نظر می گیرد و در نتیجه در مورد یک مسئله عمیق تر و خلاقانه بیندیشد (مایر 1986).

3- فهم یا ادراک هیجانی: شامل پردازش شناختی هیجان می باشد که عبارتست از بصیرت و معلومات به دست آمده در مورد احساسات خود و دیگران. شاخه سوم شامل درک هیجان ها می باشد.

هیجان ها یک دسته سمبول منفی را تشکیل می دهند که به طور پیچیده ای به هم مرتبط می باشند. اساسی ترین قابلیت در این سطح شامل نامگذاری هیجان ها با لغات است به طوریکه بتوان بین نمونه های لغت عاطفی تشخیص قائل شد.

کسی که بتواند هیجان ها را درک کند معانی آن ها را بفهمد و بداند آن ها چگونه با هم ترکیب می شوند و در طی زمان پیشرفته می گردند واقعاً از نعمت ظرفیت درک جنبه های مهم طبیعت انسان و روابط بین شخصی برخوردار می باشند.

4- اداره و یا تنظیم هیجانی: در نتیجه برداشت های مختلف و همچنین در اثر فشار اجتماعی برای تنظیم هیجان ها بسیاری از افراد هوش هیجانی را از ابتدا از طریق شاخه چهارم آن یعنی تنظیم هیجان ها می شناسند حتی گاهی اوقات آن را تنظیم هیجانی می نامند. آن ها امیدوارند از طریق هوش هیجانی بتوانند از هیجان های مزاحم خود خلاص شوند و یا از نفوذ آن ها در روابط انسانی جلوگیری نمایند و بیشتر امیدوارند آن ها را کنترل نمایند. اگرچه این موضوع یک نتیجه طبیعی شاخه چهارم می باشد لیکن موضوع مطلوب کنترل و تنظیم هیجان ها در تعادل آنهاست. کوشش برای کوچک سازی یا از بین بردن هیجان ها به طور کامل ممکن است هوش هیجانی را سرکوب کند. همچنین تنظیم هیجان در اشخاص دیگر کمتر امکان دارد شامل سرکوبی هیجان های دیگران باشد بلکه بیشتر در جهت بکارگیری آن هاست مانند وقتی که در مورد یک سخنران ماهر گرفته می شود مخاطبین خود را تکان می دهد. افراد از روش ها و فنون متعدد برای تنظیم خلق خود استفاده می نماید. تایر، نیومن و مکن اعتقاد دارند ورزش جسمی در بین روش هایی که در کنترل فردی می باشد تنها روش مؤثر برای تغییر خلق منفی است.

 

علائم و نشانه هاي اضطراب

علائم و نشانه هاي اضطراب:

الف- تنش حرکتي:

1-      رعشه يا پيچدگي عضلاني يا احساس لرز

2-      تنش عضلاني درد يا کوفتگي

3-      بي قراري

4-      خستگي پذيري

5-      رنگ پريدگي

ب- بيش فعالي اتونوميک:

1-      احساس تنگي نفس يا خفگي

2-      طپش قلب

3-      دست هاي سرد و مرطوب

4-      خشکي دهان

5-      احساس سرگيجه يا سبکی در سر

6-      تهوع و اسهال يا ساير ناراحتي هاي شکمي

7-      تکرر ادرار

8-      اشکال در بلع

9-      افزايش فشار خون

10-   تعريق

ج – دقت موشکافي:

1-      تشديد واکنش از جا پريدن

2-      اشکال در تمرکز به علت اضطراب

3-      تحريک پذيري

4-      اشکال در .....

ادامه نوشته

انواع خانواده از منظر روانشناسی

 

روانشناسان براي انجام پژوهشي در زمينه تأثير خانواده بر ريشه شخصيت به طور معمول روابط خانوادگي را به چهار نوع تقسيم مي‌كنند.

الف. خانواده‌هاي استبدادي

در اين خانواده‌هاي استبدادي بر قدرت و احترام والدين بيش از اندازه تأكيد مي‌شود اين خانواده‌ها از حقوق خاصي برخوردار نيستند و به آرزوها و خواسته‌هاي كودكان چندان توجهي نمي‌شود. اين كودكان احساس ناامني مي‌كنند و از خود استقلال كافي ندارند و آنها در بين همبازيهاي خود محبوبيت زيادي بدست نمي‌آورند.

 

ب. خانواده‌هاي دموكراتيك

در اين خانواده‌ها هر يك از اعضاي خانواده در اجراي امور زندگي داراي حقوق و امتيازات نسبتاً يكسان و شناخته شده‌اي هستند. در اين قبيل خانواده‌ها، كودكان در اعمال و افكار خود از استقلال بيشتري برخوردارند و ساير اعضاي خانواده براي عقايد آنها احترام قايل مي‌شوند.

ج. خانواده‌هاي پذيرنده:

در برخي خانواده‌هاي پذيرنده، والدين براي كودك و احساسات او حقوق ويژه‌اي قايل هستند، تربيت او به عنوان مهمترين وظيفه خانواده محسوب مي‌شود، والدين براي تربيت او وقت زيادي صرف مي‌كنند. و اين كودكان از سازش اجتماعي بيشتر برخوردار هستند و همبازيهاي زيادي دارند با ديگران همكاري مي‌كنند و ثبات عاطفي دارند.

د. خانواده‌هاي طرد كننده

خانواده‌هايي كه از وجود اطفال خود به دلايلي استقبال نكرده و قبلاً از وجود آنها دچار ناراحتي هستند. خانواده‌هاي طرد كننده ناميده مي‌شوند. در اين خانواده‌ها والدين به فرزندان خود عقلامند نيستند، بيشتر خصوصيات منفي او را تأييد مي‌كنند. براي او وقت زيادي صرف نمي‌كنند، اين گونه كودكان در سازش با محيط دچار اختلال مي‌شوند، علاوه بر اين تمايل به بزهكاري و رفتار ضداجتماعي نيز در بين آنان بيشتر مشاهده شده است.

بهداشت روانی از دیدگاه روانشناسان انسان گرا

مكتب انسان گرايي:

    مي توان گفت كه يكي از مشهورترين روان شناسان انسان گرا آبراهام مزلو[1] است مزلو معتقد است كه نياز هاي انسان،متناسب با نيرومندي،به پنج طبقه تقسيم مي شود به عقيده او،بهداشت رواني عبارت است از حالت كسي است كه از نظر نياز هاي بنيادي آن قدر ارضاء شده است كه مي تواندبراي خود شكوفايي انگيزه داشته باشد.

    بنابراين مفهومي كه مزلو از بهداشت رواني دارد بر رشد فرد در جهت شكوفايي تاكيد مي كند اين تمايل جنبه هماهنگي دارد وسعي مي كند برآورده شود هر عاملي كه اين نيرو را به حركت درآورد خود را درجهت بهداشت رواني وخلق نياز هاي بالاتر هدايت خواهد كرد برعكس كسي كه تمام تلاشهاي او به ارضاي نيازهاي زيستي محدود شود،رشد نخواهد يافت وبه بهداشت رواني كامل نخواهد رسيد. مزلو،براي تحقق عزت نفس وخود شكوفايي سيزده معيار باليني پيشنهاد مي كند:

1- ادراك خوب از واقعيت؛

2- پيشرفت در قبول خود،ديگران وطبيعت؛

3- پيشرفت در داشتن اراده؛

4- پيشرفتهاي نسبي در مسائل اصلي؛

5- آزاد بودن وشوق زندگي داشتن

6- خودمختاري فزايند ومقاومت در تشكيل گروهها؛

7- ابتكار داشتن در قضاوت وغني بودن در انگيزش،

8- فراواني تجربه هاي بسيار بالا؛

9- همانند سازي خوب با انسانيت؛

10- بهبود روابط با ديگران؛

11- راحتي در قبول ديگران؛

12- رشد خلاقيت؛

13- تحرك در نظام ارزش ها؛

    به نظر روان شناس انسان گرا،براي داشتن بهداشت رواني ،تا اندازه اي بايد انعطاف پذير بود با واقعيت آن قدر فاصله گرفت كه بتوان بيشترين خود مختاري (فرديت،مسئوليت) را به دست آورد اين فاصله گرفتن يا رها شدن از واقعيت به معني بي علاقگي يا طرد نيست،بلكه بيشتر،تحليل،كسب آگاهي،قبول تجربه رواني وذهني فرد است.



 

 

اضطراب امتحان

ساراسون و ديويد سون اضطراب امتحان را اينگونه تعريف کرده اند:

«اضطراب امتحان نوعي خود اشتغالي ذهني است که با خود کم انگاري و ترديد درباره توانايي هاي خود مشخص مي شود و غالبا به ارزيابي شناختي منفي، عدم تمرکز حواس واکنش هاي جسماني نامطلوب و افت عملکرد تحصيلي فرد منجر مي شود.»

منظور از اضطراب نوعي حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم است كه با پريشاني، هراس، تپش قلب، تعريق، سردرد، بي قراري و تكرر ادرار همراه است. هنگامي كه فرد نسبت به كارآمدي، توانايي و استعداد خود در شرايط امتحان دچار نگراني و ترديد شد، مي توان از اضطراب امتحان سخن گفت. در هنگام امتحان، به ويژه امتحانات سرنوشت ساز (كنكور و امتحانات نهايي) بيشتر دانش آموزان اضطراب امتحان را تجربه مي كنند. وجود اندكي اضطراب درانسان طبيعي و مطلوب است و موجب افزايش تلاش و تكاپو مي شود، اما اگر از حد اعتدال تجاوز كند موجب كاهش پيشرفت تحصيلي خواهد شد. به عبارت ديگر يكي از دلايل اساسي افت تحصيلي،اضطراب امتحان است كه ۱۵ تا ۳۰ درصد از موارد تجديدي و مردودي را به آن نسبت مي دهند. دانش آموزي كه اضطراب امتحان دارد احساس مي كند كه ذهنش خالي شده و هر چه را كه آموخته فراموش كرده است، چنين دانش آموزي معمولابه پرسش ها پاسخ هاي بي ربط، نادرست و يا ناقص مي دهد و با افكاري نامربوط و ناخواسته در مورد پيامدهاي امتحان درگير است. 

 علل اضطراب امتحان

 علل و عوامل اضطراب امتحان در دانش آموزان بسيار مختلف و متفاوت است، اما آنها را مي توان به سه دسته كلي تقسيم كرد:

الف ـ عوامل فردي و شخصيتي دانش آموز مانند اضطراب عمومي، پايين بودن اعتماد به نفس، هوش، تمركز و به ويژه روش هاي نادرست مطالعه و انتظارات نادرست از خود.

 ب ـ عوامل آموزشگاهي و اجتماعي همچون انتظارات معلمان، رقابت، سيستم آموزشي حاكم بر مدارس، نوع درس و مدرك گرايي.

 ج ـ عوامل خانوادگي چون شيوه تربيتي والدين، انتظارات سطح بالاي والدين، جو عاطفي حاكم بر خانواده، ويژگي هاي شخصيتي والدين و طبقه اقتصادي و اجتماعي والدين. 

پيشگيري از اضطراب امتحان 

 اضطراب امتحان به ميزان زيادي قابل پيشگيري است. در اينجا به برخي از روش هاي پيشگيري از آن اشاره مي شود.

1)   ارزيابي واقع بينانه و بدون اغراق از امتحان : اگر دانش آموزان امتحان را امري عادي تلقي كنند و از قوانين و سوالات ترسانده نشوند، كمتر دچار اضطراب مي شوند.

2)   اجتناب از توجه بيش از حد به اضطراب امتحان : هر اندازه كه دانش آموزان اضطراب امتحان را بيشتر در معرض توجه قرار دهند، دلهره و نگراني آنها بيشتر خواهد شد. بهتر است به جاي توجه بيش از حد به اضطراب امتحان، به تجارب موفقيت آميز قبلي خود توجه كنند.

3)   رفتارهاي سازنده مانند مشورت و تمرين : پاسخ ها و رفتارهاي سازنده از قبيل مطالعه بيشتر، مشورت با ديگران، تمرين سوالات امتحاني قبلي و يا سوالات احتمالي فعلي مي تواند مفيد باشد.

4)   ايجاد شايستگي براي غلبه بر امتحان : بايد در دانش آموزان اين احساس ايجاد شود كه امتحان مشكلي ندارد و مي توان بر آن مسلط شد براي اين منظور مي توان موقعيت هايي مشابه امتحان واقعي ايجاد كرد تا اضطراب آنان در اثر تجربه اين موقعيت هاي بي خطر كاهش يابد.

5)   برطرف كردن محرك هاي نامطلوب :محرك هاي نامطلوبي مانند احساس گناه، ناامني وترس از گرفتن نمره پايين و هم چنين برچسب هاي منفي مانند گفتن كلمات تنبل، خرفت، كودن و. . . بايد از ذهن دانش آموزان برطرف شود.

6)   خودرهنمون بودن : دانش آموزان را بايد در طول سال هاي تحصيلي، خودرهنمون بار آورد. دانش آموزخودرهنمون، دانش آموزي است كه مي تواند خود را با دگرگوني ها و شرايط دشوار تطبيق دهد. چنين دانش آموزي چون براي حل مشكلات خود به ديگران متكي نيست احساس اعتماد به نفس كرده و كمتر دچار اضطراب مي شود.

روش هاي كنترل اضطراب 

آرميدگي:  يكي از روش هاي موثر در كنترل اضطراب روش آرميدگي است. در اين روش فرد

ادامه نوشته

 

هوش هیجانی

دو روان شناس معروف (پیتر[Patton] سالووی و جان سایر 1997) هوش هیجانی را اینگونه تعریف کردند: هوش هیجانی توانایی درک هیجانات و عواطف به منظور دستیابی و ایجاد هیجاناتی است تا ضمن کمک به تفکر بهتر بتواند به شناخت هیجانات و عواقب بپردازد. ضمناً هماهنگی لازم میان عواطف و احساسات برای ارتقاء عاطفی و هوش را فراهم آورد .

کلمن معتقد است که هوش هیجانی ظرفیت انسان را در شناخت احساسات خود و دیگران تعیین و کمک می کند تا در خود ایجاد انگیزش کرد و هیجانات خود را کنترل در روابط خود و دیگران را بر این اساس پی ریزی نمائیم. بارآن[Baron] هوش هیجانی را مجموعه ای از توانائی مهارت هایی می داند که فرد را برای سازگاری موثر با محیط و نیل به موفقیت در زندگی تجهیز می کند.

بر اساس مجموعه تعاریف بالا هوش هیجانی را می توان تشخیص، فهم و غیره.... کنترل و مدیریت هیجانات در تعاملات فردی و گروهی، سازمانی، به منظور کمک به یکدیگر در رسیدن به اهداف فردی و گروهی سازمانی تعریف نمود.

با تشکر از خانم پوریایی که این مطلب رو فرستادن