شناخت درمانی بک واضطراب
مبارزه با باورهاي غير منطقي از نظر شناخت درماني بک:
در مدل شناختي بک، نظر بر آن است که تجربه در افراد به تشکيل فرض ها، و يا طرح واره هايي درباره خويشتن و جهان مي انجامد، و اين فرض يا طرح واره ها خود در سازمان بندي ادراک و در کنترل و ارزيابي رفتار ، مورد استفاده قرار مي گيرد.
توانايي پيش بيني تجربه هاي فردي و معني بخشيدن به انها امري سودمند و در واقع ضرورتي براي کارکرد بهنجار است. اما برخي از فرض ها انعطاف ناپذير ، افراطي و مقاوم در برابر تغييرات اند و در نتيجه نا کارآمد و ناباور هستند.
وقتي فرض هاي ناکار آمد فعال شدند، افکار خود آيند منفي را بر مي انگيزند. اين افکار ممکن است تفسيرهايي از تجارب جاري باشند يا پيش بيني هايي درباره رويدادهاي آينده و يا يادآوري چيزهايي که در گذشته اتفاق افتاده است. اين افکار به نوبه خود نشانه هايي را پديد مي آورد مانند نشانه هاي رفتاري کاهش در سطح فعاليت و کناره گيري و نشانه هاي انگيزش (بي علاقگي ، رخوت) نشانه هاي هيجاني(اضطراب و احساس گناه )نشانه هاي شناختي (اشکال در تمرکز ، عدم قدرت در تصميم گيري) و نشانه هاي جسمي( بي اشتهايي و بي خوابي)
بنابراين يکي از کارهاي مهم تغيير در اين افکار ،آگاهي بر انواع خطاهاي شناختي است.
معمولا محرکات افسرده ساز با خطاهايي درپردازش اطلاعات مرتبط اند که اين زير ساز طرحواره منفي از خود را منعکس مي کند، اين خطاهاي شناختي به وسيله « بک » اينطور توصيف مي شوند.
1- انتزاع انتخابي، يعني تاکيد بر کسب جنبه کم اهميت موقعيت و ناديده گرفتن جنبه هاي مهم.
2- دومين خطاي شناختي بزرگ جلوه دادن و کم جلوه دادن است.
3- تعميم افراطي
4- شخصي سازي امور
5- استنباط دل بخواهي
6- تفکر همه يا هيچ
رويکرد درمان شناختي – رفتاري بک به اين صورت مي باشد که از طريق تشخيص و تغيير الگوه هاي فکري ايجاد کننده افسردگي و اضطراب بهبودي سريع علائم پيش مي آيد.
مهمترين مرحله در روش درماني« بک » کمک به مراجع براي شناخت افکار غلط و تصورات ناسازگارانه مولد مشکل است . پس از تشخيص افکار، يا تصورات غلط چندين روش براي اصلاح آنها در رفع مشکل درمانجو به کار بسته مي شود.