نه گفتن

نه گفتن را بايستي ياد بگیریم



همسر- رئيس – بچه ها : همه آرزوها ي فراواني از شما دارند. هيچ كس نمي تواند تما م اين خواسته ها را برآورده كند. هر كه بايد بتواند نه بگويد. سوا ل فقط اين است كه چطور؟
رئيس از شما خواهش مي كند ميتوانيد امروزعصر بيشتر بمانيد. روي دوستي ، بله خيلي خوب ، شما ترديد داريد با اينكه براي بار سوم در اين هفته قبول كرديد. در آخر سر عصبانيت شما بالا مي رود ، پس چرا شما نه نگفتيد ؟ تمام غير ممكن را آزمايش كنيد يعني با مردم درست باشيد . اما نمي توان عمل كرد. يا رئيس ويا وقت آزاد شما در يك مسير هستند. يك نه گفتن مي تواند فردا باعث شود كه رئيس با شما بد صحبت كند. اما شما به خودتان برتري داديد و به رئيس هم نشا ن داديد كه او نمي تواند آزادانه شما را در اختيا ر داشته باشد . هر كسي كه اغلب بله مي گويد استقلا ل و حرمت خود را در برابر همنوع خود از دست مي دهد. چرا انجام مي دهيد،بعضي از انسانها هميشه وظيفه جديدي را به كردن مي گيرند.
امتناع كردن را بايستي ياد گرفت
خيلي از كودكان بله گفتن را تا زمان بزرگ شدن شان نگه مي دارند احسا س مي كنند كه با مصرف آن آنها تاييد مي شوند اعتماد به نفس خودشان را پنهان مي كنند. براي همين آنها اصلا\" فداكار نيستند ، بلكه دوست دارند درخفا ازشان قدرداني شود درخا نمها اين مرض بيماري بيشتر است تا آقايان ، زيرا ترس از اين دارند ايجاد خودخواهانه و سرد مزاجي شود. و اين ويژگي باعث مي شود كه در اجتماع در مسير با لايي نتوانند به ايستند. بدين ترتيب خيلي ها دوست دارند اول بله بجاي راحت ترين مسير انتخاب كنند. براي مدت كوتاهي بطور واضح اين مسير خسته كننده مي شود . بله گفتن مورد سوء استفاده ديگران قرار مي گيريد .
يكي از مزيت نه گفتن را در جلوي چشم خود بياد بياوريد ، و آن را ياداشت كنيد كه چه چيزي را توسط نه گفتن بدست آورده ايد . زمان زيادي براي بدست آوردن آرزو ها يتان نمي ماند.
شما برنده نيرو ويژه گي ها يتان مي شويد. زماني كه بر روي آن تمركز داشته باشيد. چيزي كه شما مي خواهيد اين انرژي بدست آمده به روح و روان شما كمك مي كند. اين كمك مي كند براي دفعه بعد دوستانه( نه) بگوييد. دليلي براي نه گفتن جمع آوري كنيد ، زيرا تقاضا كننده بهتر مي فهمد ، زماني كه دليل امتناع شما دريافت مي كند. براي مثا ل ، شما بهتر مي دانيد كه من هر چهارشنبه در مجتمع ورزشي مي روم . بدون من تيم بسكتبا ل نمي توانند وارد شوند.
سعي كنيد شما يك با لانس بين بله و نه پيداكنيد
كاري را انجام بدهيد فقط ، زماني كه ميداند واقعا\" ميتوانيد پشتش به ايستيد. اين در تمام محدوده زندگي تنش زدائي مي باشد . دوستانه امتناع كردن و فورمول بندي كردن و بعلاوه به آنها بتوانيد دليل بياوريد ، رئيس و مشتريان احترام به انسانها مي گذارند. همچنين دوستان و اعضاء خا نواده مي توانند بهتر حدس بزنند كه چطور با شما كنار بيايند. زماني كه شما برخورد اجتماعي روشني را در طي روز نگهه دارد به ويژه مهم است براي زتدگي مشتركتان
درست با هم براي طرح هاي آينده زندگي به انديشيد بايستي همسر شما بر روي آن اعتماد كند.
نه اينكه فقط شما ( بله و آمين ) بگوييد بلكه با هم تصميمات را انجام دهيد.
جوا بتا ن را بطور واضع ورشن آماده كنيد
بيا ن ا نحرا في مانند :
من فردا قرار ملاقات را براي شما قبول مي كنم ، اما معرفي را براي پنج شنبه خير، اگر من حضور پيدا كردم ، شايد خواهم كرد . يا حا لا نگاه كنيم ما ، زما نيكه منظور شما جدي نيست.
كودكان هم نياز به گفته هاي واضع دارند ، زيرا آنها هنوز قادر به ادراك نيستند. بدين صورت آنها در آخر توضيح مفصل را مي پذيرند. ( من اما با اين وجود مي خواهم ). زماني كه والدين با بچه هاي خود سازش داشته باشند و قواعد را باهم ارائه بدهند اجازه دارند روي آن پا فشاري كنند و قراري كه گذاشتن بخا طر بياورند. اصلا\" ما صحبت كرديم واكنون هم قبول است.
در كل آقاي Fischer نصيحت مي كند كه نه گفتن را در روابط ساده مورد آزمايش قرار دهيد. براي مثا ل ، وقتي كه قصاب تكه گوشت ديگري روي ترازو قرار داد بگوييد خيلي ممنون ، من فقط 100 گرم احتياج دارم لطفا\"، سپس اين خود يك موفقيت كوچك در روابط روزانه و اعتماد به نفس قوي مي باشد. يك زماني هم موفق مي شويد به رئيس نه بگوييد. هر كس اهداف شخصي خودش را نداند ريسك در بيماري روحي وروان ميكند. در آخر حما يت كردن را بيان مي كند بخاطر اينكه نه گفتن را يا د بگيرد.
سيمنارها ي ويژه اي براي همكاران در محل كارهايي انجام مي دهند ، كه چطور دوستانه اما با اطمينان زياده روي از خواسته ها را رد كنيم .

بهداشت روانی

بهداشت روانی!!!


اين خود شما هستيد كه مسئوليت سلامت خود را به عهده داريد. ما مي توانيم با به حداقل رساندن استرس زندگي به جسم و ذهن مان كمك کنيم تا سالم بماند و از ابتلا به بيماري پيشگيري كنيم . اينكه به توصيه هاي زير عمل كنيد يا خير كاملا در اختيار شماست زيرا هر انساني درست همانقدر خوشبخت خواهد بود كه " اراده " كند .


احساس ها و مسائل منفي را ازبين ببريد و به تفكر مثبت ولي واقع بينانه را در خود بپروانيد .


از سختي ها و مشكلات زندگي استقبال كرده و سعي كنيد با راهكارهاي منطقي برآنها غلبه نماييد .


استرس خود را تقسيم كنيد درباره نگراني ها و مشكلات خود صحبت كنيد گاهي اوقات ديگران مي توانند بطور مستقيم به شما كمك كنند يا حداقل باعث شوند مشكلات را از زاويه ديگري مورد برسي قرار دهيد .


هر بار يك كار انجام دهيد وقتي احساس مي كنيد بسياري از كارها انجام نشده شما را درمانده كرده است " فهرستی از مهمترين آنها تهيه كنيد و هر بار يكي آنها را انجام دهيد .


درست غذا بخوريد، خوب استراحت كنيد و ورزش را فراموش نكنيد. وقتي شما سالم تر باشيد سازگاري با محيط استرس زا آسان تر است .


براي لذت بردن از زندگي وقت صرف كنيد زماني را به تفريح اختصاص دهيد ايجاد توازن بين كار و تفريح به سلامتي شما كمك مي كند و باعث مي شود در شغل تان كارايي بيشتري داشته باشيد .


گاهي اوقات هم مي توانيد به مشكلات خود بخنديد. رويكرد بسيار جدي به زندگي را كنار بگذاريد افراد شاد مشكلات روزمره زندگي خود را راحت تر تحمل و حل و فصل مي كنند.


پيوسته منتظر نباشيد يك عامل بيروني استرس شما را بكاهد و يا باعث شادماني شما شود. نتايج پژوهشي نشان داده است كه تحصيلات عاليه ، موقعيت هاي اجتماعي و مالي و به طور كلي عوامل بيروني در شاد زيستن افراد تاثير كمي دارند و عوامل اصلي و موثر تر شادي روان شناختي ( دروني ) هستند .


قلب خود را تقويت و خصومت خالي كنيد وبه جاي آن شادماني خود را با همه نيازمندان خوشبختي تقسيم كنيد .


رويدادهاي گذشته و هيجان هاي منفي را بپذيريد و سپس آنها را رها كنيد " زندگي آب تني كردن در حوضچه اكنون است"

 
براي مشكلات خود معنايي بيابيد. ما به خاطر ژيزي مسئول زندگي هستيم هر چند در بدترين شرايط باشيم براي زندگي هر كس دليلي وجود دارد يكي عشق به فرزند ديگري استعدادي كه آرزو دارد آن را بپرواند دلايل را كشف كنيد .


از پيشداوري عجولانه در مورد افراد و مسائل زندگي بپرهيزيد " چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد "


همواره شكر گزار خداوند باشيد و شكر نعنت هاي او را به جا آوريد و براي رهايي از مشكلات هدايت و مراقبتش را بطلبيد .


پروردگارا : به من آرامش ده تا بپذيرم آنچه را نمي توانم تغيير دهم دليري ده تا تغيير دهم آنچه را مي توانم تغيير دهم بينش ده تا تفاوت اين دو را بدانم و ادراكي ده تا متوقع نباشم دنيا و مردم آن مطابق ميل من رفتار كنند.

خانواده درمانی      

در این نوع درمان آموزش ، پیشگیری و درمان برای کمک به خانواده‌ها ، کل خانواده را دربرمی‌گیرد. برای حل مشکل خانواده یا یکی از اعضا آن کل سیستم خانواده مور توجه قرار می‌گیرد و تلاش می‌شود علل بروز و عوامل تشدید کننده مشکل در داخل خانواده و در نوع روابط اعضا با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرد. این شیوه از درمان مبتنی بر رویکرد سیستمهاست و معتقد است زمانی می‌توان به رفع یک مشکل نائل شد که از نیروی تک تک اعضا استفاده کرد و عوامل تنش‌زا را مرتفع ساخت.

تاریخچه خانواده درمانی

تخصص و حرفه خانواده درمانی نسبتا جدید است و ظهور رسمی آن به دهه‌های 1940 ، 1950 و 1960 برمی‌گردد. در سال 1938 شورای ملی روابط خانوادگی شروع بکار کرد. در سال 1948 اولین اثر درباره زناشوئی درمانی توسط « بلامتیل من » منتشر شد و مطالعه خانواده‌های اسکیزوفرنیک توسط « لایمن » صورت گرفت.

در خلال سالهای 1950 تا 1959 « ناتان آکرمن » رویکرد روان تحلیلی را برای کار کردن با خانواده‌ها مطرح کرد و « بیتسون » مطالعه الگوهای ارتباط را در خانواده آغاز کرد و « کارل ویته » اولین کنفرانس را درباره خانواده درمانی در سی ایسلند ایالت جورجیا برگزار کرد. اولین نشریه در خانواده درمانی در سال 1961 منتشر شد و شبکه ساز خانواده درمانی در سال 1976 و انجمن خانواده درمانی (AFTA) در سال 1977 شروع به کار کرد.

در خلال سالهای 1980 تا 1989 شیوه‌های تحقیق در خانواده درمانی متداول شد و رهبران جدیدی در خانواده درمانی ظهور کردند که بسیاری از آنان زن بودند. از سال 1990 به بعد رشد عضویت متخصصان در انجمنهای خانواده درمانی چشمگیر شد. خانواده درمانی‌های متمرکز بر راه حل فراگیر شدند و بطور کلی جایگاه عمیق‌تری بین فنون درمانی حوزه روان شناسی پیدا کرد.

انواع نظریه‌های خانواده درمانی

رویکردهای نظری اصلی در حیطه خانواده درمانی عبارتند از: خانواده درمانی روان تحلیلی ، خانواده درمانی تجربیاتی ، خانواده درمانی شناختی رفتاری ، خانواده درمانی ساختی ، خانواده درمانی استراتژیک و خانواده درمانی متمرکز بر راه حل.

خانواده درمانی مبتنی بر روان تحلیلی

صاحبنظران اصلی آن ناتان آکرمن ، ویلیامسون ، لایمن واین و تئودور کیدز هستند که شیوه درمان آنها ریشه در نظریه فروید دارد. در این شیوه فرایندهای ناهشیار اعضای خانواده به یکدیگر مرتبط دانسته می‌شوند و اعتقاد بر این است که بایستی روی نیروهای ناهشیار که آسیب را بوجود آورده‌اند، کار کرد. نقش درمانگر یک معلم یا والد یا مفسر تجربه است. فنون درمانی عبارتند از: تحلیل رویا ، انتقال ، رویارویی ، تاریخچه زندگی ، تمرکز بر نقاط قوت.

خانواده درمانی تجربیاتی

نظریه پردازان عمده آن ویرجینیا سیتر ، کارل ویته کر ، فرد دوهل و ... هستند که معتقدند مشکلات خانواده از سرکوب احساسات ، خشکی و انعطاف ناپدیری ، فقدان آگاهی ، مرگ عاطفی و استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی ریشه می‌گیرد.

در این رویکرد خانواده درمانگر تلاش می‌کند انعطاف پذیری ، صمیمیت ، عزت نفس ، پتانسیل برای تجربه را در خانواده افزایش دهد و از فنون مجسمه سازی ، صحنه آرایی خانوادگی ، شوخی ، مصاحبه با عروسکهای خانواده ، هنردرمانی خانواده ، بازی نقش ، بازسازی خانواده و ... استفاده می‌شود.

خانواده درمانی‌های رفتاری و شناختی _ رفتاری

نظریه پردازان عمده آن ویلیام مسترز ، ویرجنیا جانسون ، جوزف ولپه ، بندورا و ... هستند. این شیوه درمانی بر اساس نظریه‌های رفتاری و شناختی معتقد است، رفتار از طریق پیامدها ابقا یا حذف می‌شود. رفتارهای نامناسب را می‌توان اصلاح کرد. همینطور شناختهای غیر منطقی را می‌توان اصلاح کرده و در نتیجه در تعامدات و رفتارهای زوجی یا خانوادگی تغییر ایجاد کرد.

درمانگر نقش یک معلم و متخصص تقویت کننده رفتارهای مناسب را بازی می‌کند. در این رویکرد از فنون درمانی تقویت منفی ، تعمیم ، خاموش سازی ، اقتصاد پته‌ای ، گریز ذهنی ، عبارات مقابله‌ای منطقی ، سرمشق دهی و ... استفاده می‌شود.

خانواده درمانی ساختی

سالوادور مینوچین ، مونتالوو ، فیشمن ، روزمن و ... نظریه پردازان اصلی این شیوه از خانواده درمانی هستند که کارکرد خانواده را متضمن ساخت خانواده ، زیر منظومه‌ها و مرزها می‌دانند. درمانگران نقشه خانواده را بطور ذهنی ترسیم می‌کنند و در پیاده کردن ساخت مناسب خانواده تلاش می‌کنند و در واقع همچون کارگردان تئاتر عمل می‌کنند. فنون درمانی عبارتند از: بازسازی ، الحاق ، تشدید پیامها ، مرزسازی و ... .

خانواده درمانی‌های استراتژیک ، سیستمی و متمرکز بر راه حل

این سه رویکرد روش‌مدار و کوتاه مدت هستند که هر سه مرهون کار میلتون اریکسون می‌باشند و از میراث مشترکی برخوردارند. هدف ، شیوه کار و فنون مورد استفاده در این سه رویکرد مشابه یکدیگر است و از فنونی چون باز تعبیر ، کمرنگ کردن تعبیر و تفسیر ، تعیین تکالیف شاق ، تکیه بر فرایند سوالات حلقوی ، تمرکز روی راه حلهای فرضی ، تعیین کردن تشریفات و ... استفاده می‌شود.

از نظریه پردازان استراتژیک جی هی لی ، ریچارد فیش و از نظریه پردازان سیستمی بوسکلو ، کارل تام و از نظریه پردازان متمرکز بر راه حل ایمسوبرگ و دیویس را می‌توان نام برد.

خانواده‌های نیازمند خانواده درمانی

خانواده‌هایی که از فرایند خانواده درمانی بهره می‌برند، عبارتند از: خانواده‌های دارای عضو معتاد یا بیمار روانی و همچنین خانواده‌های دارای عضو مبتلا به اختلالات جسمی که به نحوی روی کارکرد خانواده تاثیر گذاشته است ، خانواده‌های طلاق گرفته ، ازدواج مجدد کرده ، فوت یکی از اعضا ، خانواده‌های دارای مشکلات اقتصادی ، فرهنگی و ... .

خانواده‌های دارای مشکل اغلب به صورت غیر مستقیم مثلا مشکلات تربیتی کودکان ، ناراحتی‌های روحی یکی از اعضا و یا تصمیم گیریها و کمک برای حل مشکلات سطحی‌تر به متخصصان مشاوره و روان شناسی مراجعه می‌کنند و در طول مشاوره‌های فردی نیاز به توجه به نقش خانواده در بروز مشکل شکل می‌گیرد و برحسب رویکرد درمانگر ، روند درمان تداوم می‌یابد. 

انواع خانواده

 

روانشناسان براي انجام پژوهشي در زمينه تأثير خانواده بر ريشه شخصيت به طور معمول روابط خانوادگي را به چهار نوع تقسيم مي‌كنند.

الف. خانواده‌هاي استبدادي

در اين خانواده‌هاي استبدادي بر قدرت و احترام والدين بيش از اندازه تأكيد مي‌شود اين خانواده‌ها از حقوق خاصي برخوردار نيستند و به آرزوها و خواسته‌هاي كودكان چندان توجهي نمي‌شود. اين كودكان احساس ناامني مي‌كنند و از خود استقلال كافي ندارند و آنها در بين همبازيهاي خود محبوبيت زيادي بدست نمي‌آورند.

 

ب. خانواده‌هاي دموكراتيك

در اين خانواده‌ها هر يك از اعضاي خانواده در اجراي امور زندگي داراي حقوق و امتيازات نسبتاً يكسان و شناخته شده‌اي هستند. در اين قبيل خانواده‌ها، كودكان در اعمال و افكار خود از استقلال بيشتري برخوردارند و ساير اعضاي خانواده براي عقايد آنها احترام قايل مي‌شوند.

ج. خانواده‌هاي پذيرنده:

در برخي خانواده‌هاي پذيرنده، والدين براي كودك و احساسات او حقوق ويژه‌اي قايل هستند، تربيت او به عنوان مهمترين وظيفه خانواده محسوب مي‌شود، والدين براي تربيت او وقت زيادي صرف مي‌كنند. و اين كودكان از سازش اجتماعي بيشتر برخوردار هستند و همبازيهاي زيادي دارند با ديگران همكاري مي‌كنند و ثبات عاطفي دارند.

د. خانواده‌هاي طرد كننده

خانواده‌هايي كه از وجود اطفال خود به دلايلي استقبال نكرده و قبلاً از وجود آنها دچار ناراحتي هستند. خانواده‌هاي طرد كننده ناميده مي‌شوند. در اين خانواده‌ها والدين به فرزندان خود عقلامند نيستند، بيشتر خصوصيات منفي او را تأييد مي‌كنند. براي او وقت زيادي صرف نمي‌كنند، اين گونه كودكان در سازش با محيط دچار اختلال مي‌شوند، علاوه بر اين تمايل به بزهكاري و رفتار ضداجتماعي نيز در بين آنان بيشتر مشاهده شده است.

انواع خانواده از منظر روانشناسی

 

روانشناسان براي انجام پژوهشي در زمينه تأثير خانواده بر ريشه شخصيت به طور معمول روابط خانوادگي را به چهار نوع تقسيم مي‌كنند.

الف. خانواده‌هاي استبدادي

در اين خانواده‌هاي استبدادي بر قدرت و احترام والدين بيش از اندازه تأكيد مي‌شود اين خانواده‌ها از حقوق خاصي برخوردار نيستند و به آرزوها و خواسته‌هاي كودكان چندان توجهي نمي‌شود. اين كودكان احساس ناامني مي‌كنند و از خود استقلال كافي ندارند و آنها در بين همبازيهاي خود محبوبيت زيادي بدست نمي‌آورند.

 

ب. خانواده‌هاي دموكراتيك

در اين خانواده‌ها هر يك از اعضاي خانواده در اجراي امور زندگي داراي حقوق و امتيازات نسبتاً يكسان و شناخته شده‌اي هستند. در اين قبيل خانواده‌ها، كودكان در اعمال و افكار خود از استقلال بيشتري برخوردارند و ساير اعضاي خانواده براي عقايد آنها احترام قايل مي‌شوند.

ج. خانواده‌هاي پذيرنده:

در برخي خانواده‌هاي پذيرنده، والدين براي كودك و احساسات او حقوق ويژه‌اي قايل هستند، تربيت او به عنوان مهمترين وظيفه خانواده محسوب مي‌شود، والدين براي تربيت او وقت زيادي صرف مي‌كنند. و اين كودكان از سازش اجتماعي بيشتر برخوردار هستند و همبازيهاي زيادي دارند با ديگران همكاري مي‌كنند و ثبات عاطفي دارند.

د. خانواده‌هاي طرد كننده

خانواده‌هايي كه از وجود اطفال خود به دلايلي استقبال نكرده و قبلاً از وجود آنها دچار ناراحتي هستند. خانواده‌هاي طرد كننده ناميده مي‌شوند. در اين خانواده‌ها والدين به فرزندان خود عقلامند نيستند، بيشتر خصوصيات منفي او را تأييد مي‌كنند. براي او وقت زيادي صرف نمي‌كنند، اين گونه كودكان در سازش با محيط دچار اختلال مي‌شوند، علاوه بر اين تمايل به بزهكاري و رفتار ضداجتماعي نيز در بين آنان بيشتر مشاهده شده است.

 

اضطراب امتحان

ساراسون و ديويد سون اضطراب امتحان را اينگونه تعريف کرده اند:

«اضطراب امتحان نوعي خود اشتغالي ذهني است که با خود کم انگاري و ترديد درباره توانايي هاي خود مشخص مي شود و غالبا به ارزيابي شناختي منفي، عدم تمرکز حواس واکنش هاي جسماني نامطلوب و افت عملکرد تحصيلي فرد منجر مي شود.»

منظور از اضطراب نوعي حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم است كه با پريشاني، هراس، تپش قلب، تعريق، سردرد، بي قراري و تكرر ادرار همراه است. هنگامي كه فرد نسبت به كارآمدي، توانايي و استعداد خود در شرايط امتحان دچار نگراني و ترديد شد، مي توان از اضطراب امتحان سخن گفت. در هنگام امتحان، به ويژه امتحانات سرنوشت ساز (كنكور و امتحانات نهايي) بيشتر دانش آموزان اضطراب امتحان را تجربه مي كنند. وجود اندكي اضطراب درانسان طبيعي و مطلوب است و موجب افزايش تلاش و تكاپو مي شود، اما اگر از حد اعتدال تجاوز كند موجب كاهش پيشرفت تحصيلي خواهد شد. به عبارت ديگر يكي از دلايل اساسي افت تحصيلي،اضطراب امتحان است كه ۱۵ تا ۳۰ درصد از موارد تجديدي و مردودي را به آن نسبت مي دهند. دانش آموزي كه اضطراب امتحان دارد احساس مي كند كه ذهنش خالي شده و هر چه را كه آموخته فراموش كرده است، چنين دانش آموزي معمولابه پرسش ها پاسخ هاي بي ربط، نادرست و يا ناقص مي دهد و با افكاري نامربوط و ناخواسته در مورد پيامدهاي امتحان درگير است. 

 علل اضطراب امتحان

 علل و عوامل اضطراب امتحان در دانش آموزان بسيار مختلف و متفاوت است، اما آنها را مي توان به سه دسته كلي تقسيم كرد:

الف ـ عوامل فردي و شخصيتي دانش آموز مانند اضطراب عمومي، پايين بودن اعتماد به نفس، هوش، تمركز و به ويژه روش هاي نادرست مطالعه و انتظارات نادرست از خود.

 ب ـ عوامل آموزشگاهي و اجتماعي همچون انتظارات معلمان، رقابت، سيستم آموزشي حاكم بر مدارس، نوع درس و مدرك گرايي.

 ج ـ عوامل خانوادگي چون شيوه تربيتي والدين، انتظارات سطح بالاي والدين، جو عاطفي حاكم بر خانواده، ويژگي هاي شخصيتي والدين و طبقه اقتصادي و اجتماعي والدين. 

پيشگيري از اضطراب امتحان 

 اضطراب امتحان به ميزان زيادي قابل پيشگيري است. در اينجا به برخي از روش هاي پيشگيري از آن اشاره مي شود.

1)   ارزيابي واقع بينانه و بدون اغراق از امتحان : اگر دانش آموزان امتحان را امري عادي تلقي كنند و از قوانين و سوالات ترسانده نشوند، كمتر دچار اضطراب مي شوند.

2)   اجتناب از توجه بيش از حد به اضطراب امتحان : هر اندازه كه دانش آموزان اضطراب امتحان را بيشتر در معرض توجه قرار دهند، دلهره و نگراني آنها بيشتر خواهد شد. بهتر است به جاي توجه بيش از حد به اضطراب امتحان، به تجارب موفقيت آميز قبلي خود توجه كنند.

3)   رفتارهاي سازنده مانند مشورت و تمرين : پاسخ ها و رفتارهاي سازنده از قبيل مطالعه بيشتر، مشورت با ديگران، تمرين سوالات امتحاني قبلي و يا سوالات احتمالي فعلي مي تواند مفيد باشد.

4)   ايجاد شايستگي براي غلبه بر امتحان : بايد در دانش آموزان اين احساس ايجاد شود كه امتحان مشكلي ندارد و مي توان بر آن مسلط شد براي اين منظور مي توان موقعيت هايي مشابه امتحان واقعي ايجاد كرد تا اضطراب آنان در اثر تجربه اين موقعيت هاي بي خطر كاهش يابد.

5)   برطرف كردن محرك هاي نامطلوب :محرك هاي نامطلوبي مانند احساس گناه، ناامني وترس از گرفتن نمره پايين و هم چنين برچسب هاي منفي مانند گفتن كلمات تنبل، خرفت، كودن و. . . بايد از ذهن دانش آموزان برطرف شود.

6)   خودرهنمون بودن : دانش آموزان را بايد در طول سال هاي تحصيلي، خودرهنمون بار آورد. دانش آموزخودرهنمون، دانش آموزي است كه مي تواند خود را با دگرگوني ها و شرايط دشوار تطبيق دهد. چنين دانش آموزي چون براي حل مشكلات خود به ديگران متكي نيست احساس اعتماد به نفس كرده و كمتر دچار اضطراب مي شود.

روش هاي كنترل اضطراب 

آرميدگي:  يكي از روش هاي موثر در كنترل اضطراب روش آرميدگي است. در اين روش فرد

ادامه نوشته

محیط آموزشی خوب

منظور از محيط آموزشي سازنده چيست؟

 آيا به راستي اين مهم مي تواند در شكوفايي و رشد استعدادهاي دانش آموزان به اندازه زيادي مؤثر باشد؟ آيا منظور از محيط آموزشي، صرفا فضاي آموزشي است يا گزينه هايي ديگر هم در آن اثر مي گذارد؟
ويگوتسكي يكي از معروف ترين نظريه پردازان رشد شناختي معتقد است: «كنش متقابل ميان يادگيرنده و محيط اجتماعي او اهميت بسزايي دارد.»
او بر اين باور بود كه رشد ذهني كودكان، عموما به مردمي كه در دنياي، اطراف آنها زندگي مي كنند، وابسته است و افراد بسياري از انديشه ها، نگرشها و ارزشهاي خود را در تعامل و رابطه متقابل با ديگران ارتقا مي دهند.(۱)
بنابراين، چنين به نظر مي رسد كه اگر مطالب درسي در يك محيط فرهنگي و اجتماعي آموزش داده شود، رشد ذهني يادگيرندگان قطعي خواهد بود. به اين روي، مشاركت  اجتماعي يكي از شرايط مهم يادگيري است(۲)هر چند كه داشتن فضاي آموزشي وسيع يك شرط لازم در امر تعليم است، اما به تنهايي كافي نيست، محيط آموزشي هدفمند محيطي است كه فرصت هاي متنوعي را براي تعامل با افكار و آراء گوناگون به وجود مي آورد.جيمز مك دونالد كه انديشه هايش ريشه در نظريات روان شناسان انسان گرا دارد، در دهه ۱۹۸۰ شرايط و كيفيت محيط آموزشي مناسب را چنين شرح مي دهد: «يادگيري بايد در محيطي صورت گيرد كه ارائه كننده فرصت هاي تازه و جديد براي هر دانش آموز باشد، چنين محيطي باعث مي شود تا يادگيرنده خود و محيط اطرافش را با روش خود كشف كند، مسلما چنين شرايطي مي تواند براي معلمان نيز فرصت هايي را بيافريند تا راههاي مختلف برخورد با دانش آموزان را بيابند.»(۳)
پيش از مك دونالد نيز، انسان گراياني چون راجرز، بر تأثير نقش سازنده معلم در يادگيري تأكيد داشتند به نظر راجرز معلمان به عنوان حمايت كننده و راهنمايي كننده، مي توانند باعث تسهيل روند يادگيري شوند. در يك محيط آموزشي سازنده معلم با شاگرد همكاري و مشاركت پي گير داشته و گام به گام با دانش آموز پيشرفت مي كند، او با ايجاد حس اعتماد و پذيرش دوجانبه و عاري از سلطه و برتري جويي، انگيزه بيشتري را براي رشد و ارتقاي درسي در يادگيرندگان فراهم مي آورد. در اين شرايط، دانش آموز احساس مي كند كه موجودي شايسته و قابل احترام بوده و مي تواند خود به كاوش، بررسي و پژوهش بپردازد و لذا در مسير تعالي و پيشرفت قرار مي گيرد.(۴)
از نگاه راجرز، موردم و ساير روان شناسان انسان گرا، در يك محيط آموزشي فعال و پويا معلمان به جاي طرح درس و استفاده از روش هاي سنتي، مي توانند با تدارك منابع تجربي، عملا دانش آموزان را به جست وجو و كشف پاسخها هدايت كنند، به اين ترتيب يادگيرندگان در عمل، تلخي و شيريني پژوهش و يافتن را تجربه مي كنند. در اين شرايط شاگردان مي  آموزند كه چگونه بياموزند.
دريسكول يكي از پيروان اصلي روش شاگرد محوري در سال ۱۹۹۹ معتقد است كه آموزگاران مي توانند از راه درگير كردن يادگيرندگان با تكاليف چالش انگيز و نزديك به موقعيت هاي واقعي شاگردان را متحول سازند و اين بهترين و مناسب ترين فرصت براي آموزگاران است تا نقش سازنده خود را به نحو احسن اجرا كرده و دانش آموزان را در يافتن منابع مورد نياز ياري دهند.(۵)
به طور مسلم از طريق ارتقاي كيفيت محيط آموزشي و يا به وجود آوردن نگرش مثبت نسبت به موضوعات درسي و مدرسه مي توان انتظار جامعه اي فعال، سالم و پويا را داشت.
در اين ميان برخورد با دانش آموزان به عنوان اشخاصي لايق و محترم نيز بسيار مهم است. اگر با يادگيرندگان به عنوان موجوداتي شبيه به ربات و آدم آهني كه قرار است بازيچه دست آموزگاران خود باشند، برخورد شود بيم آن مي رود كه تمام عواطف و علايق و نگرش آنها نسبت به آموزش، مدرسه و يا هر نوع محيط آموزشي منفي شده و اين امر شرايط انحطاط و ركود فكري آنها و نهايتا جامعه را فراهم آورد و يادگيري به معناي واقعي صورت نگيرد. در همين راستا جالب است بدانيم طي پژوهشي كه در مورد وضعيت و نگرش جوانان ايران توسط سازمان ملي جوانان در سال ۱۳۸۰ صورت گرفته، نتايجي به دست آمده كه حاكي از نگرش منفي جوانان نسبت به محيط مدرسه در برنامه ها و عملكردهاي آن است. در اين نظر سنجي بيش از نيمي از دانش آموزان از عملكرد مدارس خود احساس نارضايتي كرده و حدود ۶۲ درصد از آنان محيط آموزشي خود را اضطراب زا توصيف كرده اند(۶) ذكر اين نكات حايز اهميت فراواني است، زيرا كليد سازندگي و ارتقاي هر جامعه اي در دست پرتوان جوانان آن جامعه است. اگر قرار باشد بهترين و پيشرفته ترين قشر جامعه يعني دانش آموزان جوان ما محيط آموزشي خود را دلچسب ندانند، موضوعات درسي را مفيد نشمارند و نوع روابط مدير و مربيان مدرسه را دلپذير ندانند، بايد منتظر بود تا بلايي سخت بر روح و جان تعليم و تربيت فرود آيد و روح كاوش گر و كمال طلب دانش آموزان تخريب شود و آيا در آن صورت باز هم بايد اميدوار باشيم كه جوانان فارغ التحصيل مدارس در ادامه تحصيلات خود در مراكز آموزش عالي افرادي محقق و متخصص باشند؟
جواناني كه بتوانند پاسخگوي نيازهاي روزافزون علمي، صنعتي، فرهنگي و اجتماعي كشور بوده و جامعه را بسازند؟ و در آن صورت آيا باز هم مي توان اميدوار بود كه جامعه اي پويا و فعال با جواناني كمال جو و استقلال طلب داشته باشيم؟!

پا نوشت ها:
۱- روان شناسي پرورشي، تأليف دكتر علي اكبر سيف، انتشارات آگاه، ص ۲۱۷.
۲- همان منبع، ص ۲۲۱.
۳- Reschooling society a conceptual model by:James-B.Macdonald
۴- روان شناسي يادگيري بر بنياد نظريه ها، تأليف دكتر محمدپارسا، ص ۳۲۲ و ۳۲۵.
۵- روان شناسي پرورشي، تأليف دكتر علي اكبر سيف، ص ۳۳۵.