فكر منفي


 افراد مبتلا به هراس اجتماعي اغلب درباره اتفاقي كه ممكن است در ذهنتان را از افکار منفی خالی کنید!موقعيت هاي اجتماعي بيافتد، افكار خودآيند منفي دارند . اين افكار معمولاً از اين دست هستند ”فكرم كار نميكند و نميتوانم چيزي بگويم “، ”مثل يك احمق رفتار ميكنم“، ”همه مي بينند كه حالم بد است “، اين افراد معيارهايي دارند كه دستيابي به آنها آسان نيست، مثلاً ”اصلاً نبايد مضطرب بشوم “، ”بايد خوش گل و شيك باشم تا تحويلم بگيرند “ يا ” بايد نظر همه درباره ي من مثبت باشد “ اغلب درباره ي خودشان باورهاي منفي دارند، مثلاً ”من خسته كننده هستم“، ”من عجيب غريبم“ يا ”مثل بقيه نيستم“.

زيگموند فرويد!!؟؟

شرح حال فروید

زیگموند فروید در ششم ماه مه 1856 میلادی در منطقه مراویای اطریش که بخشی از جمهوری چک کنونی است دیده به جهان گشود . نام پدر فروید ژاکوب و نام مادرش آمایی . خانواده فروید از یک خانواده قدیمی  یهودی بود که به علت یهودی بودن از اعتبار و اهمیت چندانی برخوردار نبودند . فروید تا سن ده سالگی به مدرسه نرفت و بطور غیررسمی در خانه مشغول فرا گرفتن خواندن ، نوشتن و حساب کردن بود . در خلال سالهای تحصیل همواره شاگردی سختکوش و علاقمند بود بطوریکه در هفده سالگی با بهترین مدارج علمی از دبیرستان فارغ التحصیل شد .

از آنجایی که یهودیان در آن زمان فقط میتوانستند در مشاغلی همچون قضاوت ، پزشکی و بازرگانی فعالیت داشته باشند دامنه انتخابهای او در زمینه علم محدود بود . فروید علیرغم علاقه به علم گیاه شناسی ابتدا به رشته حقوق روی آورد ولی به زودی از آن رویگردان شد و در سال 1873 میلادی به دانشکده وین روی آورد .

فروید یک ماده گرای ملحد و یک فیزیولوژیست طرفدار علم بود . او دید ماده گرایانه و ملحدانه را از مکتب بروک و هلمهولتز گرفته بود . نیمه اول زندگی فروید صرف تحقیقات فیزیولوژی وعصب شناسی شد ولی در هیچیک از این دو زمینه موفقیت چندانی بدست نیاورد . فروید سرانجام پس از تحقیقات فراوان در سال 1881 و در سن 25 سالگی موفق به اخذ درجه دکترا در طب شد . چون فروید برای شروع کار پزشکی خود نیاز به به گذراندن یک دوره کاروزی داشت، در سال 1882 از موسسه بروک استعفا داد و یک دوره سه ساله را در بیمارستان عمومی وین آغاز کرد . پس از شش ماه کار بیمارستانی به کلینیک روان پزشکی تئودور می نرت منتقل شد . درسال 1885 فروید برای تکمیل تحصیلاتش به خرج دانشگاه و نزد شارکو یکی از عصب شناسان نامی قرن نوزدهم رفت . فروید با ترجمه دروس شارکو به زبان آلمانی توجه او را به خودش جلب کرد . در سالپتریه زیر نظر شارکو مطالعاتی در زمینه هیستری انجام داد و به این نتیجه رسید که باید فلج عضوی را از فلج کنشی ( فونکسیونل ) متمایز دانست . شارکو فلج کنشی هیستریک را غده پویای نامرئیی میدانست اما فروید هنوز آنرا نپذیرفته بود .

فروید با مطالعه کتابی به نام تلفیق و کاربرد درمانی آن ، نوشته هیپولیت برنهایم به تاثیر خواب مصنوعی و تلقین در درمان بیماریهای روانی اعتقاد پیدا کرد . پس از مدتی متوجه نارسائیهایی در این شیوه شد و درسال 1891 توجه او به کار ژوزف بروئر جلب شد . بروئر در درمان بیماران از شیوه خواب مصنوعی و نیز پالیش روانی استفاده می کرد . در اینجا بود که فروید به این نتیجه رسید که همان غده پویائی را یافته که شارکو از آن یاد کرده بود . به عقیده فروید سرکوب کردن یک انگیزۀ نیرومند به صدمه روحی منجر میشود و علائم فیزیکی جانشین انگیزه سرکوب شده میشود .

    فروید درسال 1908 اولین انجمن بین المللی روانکاوان را تاسیس کرد . وی درسال 1909 به دعوت استانلی هال و بمناسبت بیسمین سالگرد تاسیس دانشگاه کلارک به اتفاق یونگ که یکی از شاگردان باهوش او بود رهسپار آمریکا شد تا سخنرانیهای مبسوطی درباره روانکاوی ایراد کند .

    در سال 1928 فروید به بستر بیماری افتاد . دراین زمان بود که نازیها به اطریش حمله کردند و خانه او را تاراج و کتابهایش را سوزاندند . سرانجام فروید در سال 1939 میلادی ، در سن 83 سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت . و امروزه زمینه روانشناسی او با عنوان « روانشناسی نبروی اول » کاربرد علمی و عملی زیادی دارد .

    فروید همواره در تجدید نظر عقاید قبلیش کوشا بوده و سعی می کرد که همیشه به اصلاح و تکامل عقاید قبلی خود بپردازد . به عنوان مثال در سال 1920 و در شصت وچهار سالگی به تغییر چند نظریه اصلی خود خود اقدام کرد . از آن جمله نظریه انگیزش را لغو کرد ، نظریه اضطراب را کاملا دگرگون ساخت و از شخصیت تعریف جدیدی برپایه نهاد ، خود و فراخود ارائه داد .

 بیشترین تاثیر فروید بر زمینه های مختلف روانشناسی عبارتند از :

    1- روانشناسی شخصیت

    2- روانشناسی بالینی

    3- روانشناسی افراد نابهنجار

 

ادامه نوشته

تسامح سركوبگر(از ديدگاه ماركوزه)


تسامح سركوبگر

در جامعه ليبرال كاملاً استقرار يافته ايالات متحده، آزادى بيان و تأليف حتى به تندروترين دشمنان جامعه اعطا مى شود، مشروط به اينكه آنان از كلمه به عمل و از گفتار به كردار عبور نكنند. ميتوان برای اين شيوه از تسامح و آزادى فريبكارانه و اغفال كننده نام "تسامح سركوبگر" را انتخاب نمود. در حقيقت، روش تسامح سركوبگر چيزی جز سرگرمی هاي فكری و لفاظی هاي آكادميك را در مخالفت با سرمايه داری مدرن و تكنوكراسی خُرد كننده برنمي تابد. اگر روزی كسی قدم در اجرايی كردن تئوری های ضد سرمايه داری و عدالت محورانه بردارد، هيچگونه تسامحی با او نخواهد شد چراكه امنيت سياسی و اقتصادی شبكه های فساد رسوب كرده در جامعه را برهم خواهد زد.

برگرفته از کتاب «تحمل سرکوبگر» نوشته هربرت مارکوزه.

جایگاه دین در نظریات زیگموند فروید ‏


 

نقش زیگموند فرويد اهميتي چنان وسيع دارد كه بحث ها و نظريه هاي او در بيشتر حوزه هاي علوم اجتماعي و انساني نفوذ دارد و ‏پژوهش مي شود. ، اما آنچه در اينجا به بحث ما مربوط مي شود، آراي فرويد درباره روان شناسي دين است. فرويد به جز آن كه در ‏باب ضمير ناخودآگاه انساني و كنش و منش رواني او سخن گفته، در باره دين، خاستگاه، معنا و انگيزه هاي روي آوردن آدميان به ‏دین نيز مباحثي آورده است. او خاستگاه دین را غرایز جنسی سرکوب شده ای می داند که به ضمیر ناخودآگاه رانده شده اند و به ‏صورت دین تجلی کرده اند. نظریات روانکاوی و دین شناسی فروید گرچه در ابتدا چالشهای بسیاری آفرید، اما امروزه به شدت نقد ‏شده است و اعتبار خود را از دست داده است. در این مقاله ابتدا زمینه های رشد نظریه فروید را بررسی می کنیم و سیر تحولی ‏نظریات او را مرور می نماییم و آنگاه به نقدهایی که بر نظریه او وارد شده است می پردازیم.‏

زمینه های رشد نظریه فروید:

فروید در خانواده ای یهودی متولد شد که پدرش تاجری بیوه بود که هنگام ازدواج دومش دو پسر بالغ داشت. فروید به عنوان یهودی محبت ‏واقعی به شهر وین عمدتاً کاتولیک را ناممکن می دانست ولی خانواده اش راحت زندگی می کردند. والدین فروید در مواردی نسبت به تعالیم ‏دین بی تفاوت بودند. در هفده سالگی وارد دانشگاه وین شد و در سال 1881(پس از 8 سال) دکترای پزشکی گرفت و مطالعاتش راجع به مغز ‏را آغاز کرد. در سالهای نخست پزشکی اش با جوزف بروئر که مطالعات موردی دقیقی راجع به بیماری روانی داشت، آشنا شد که به زودی ‏دوست صمیمی فروید شد. سال 1885 نزد پزشک معروف فرانسوی جین-مارتین شارکو رفت تا اختلالات عصبی را فراگیرد. این ملاقات علاقه ‏همیشگی فروید به مطالعه روان شناختی ذهن را بیشتر برانگیخت. پس از بازگشت به وین کارش را درباره ناخوشی روانی ادامه داد. فروید با ‏رویکرد محاوره ای شیوه ای برای بررسی و درمان ذهن انسان پدید آورد و آن را روانکاوی نامید. او در کتاب «تعبیر خواب» خود مفهوم ‏‏«ناخودآگاه» را مطرح کرد و موجب انقلاب بزرگ فرویدی شد.. یکی از شرح حال نویسان او که او را به خوبی می شناسد، می گوید «او در تمام ‏زندگی یک ملحد طبیعی بود»‏ 

تحول نظریات فروید در باب دین:

از نظر فروید شباهت زیادی میان فعالیت مردم دیندار و رفتارهای بیماران روان رنجور وجود دارد. هر دو دسته تاکید دارند کارها را به صورت الگووار و آیینی انجام دهند و در هردو آیینها با سرکوبی غرایز اساسی همراه است. در رنجوری با سرکوبی غریزه جنسی و در دینداری با سرکوبی غریزه خود یا خودخواهی.

    نظریه معروف فروید:

‏ يکی از جنجالی‌ترين نظرات فرويد (که در واقع براساس خاطرات کودکی خودش شکل گرفته بود) اين بود که نياز جنسی محرک ‏اصلی بسياری از فعاليت‌های بشری است. او حتی رابطه فرزند و والدين را نيز بر همين اساس تعبير می‌کرد. این ادّعای او مبتنی ‏است بر اینکه غریزه‌ی جنسی یا لیبیدو (‏Libido‏) مادر تمام غرایز است. اقتضای اصلی غریزه جنسی این است که هر گاه تحریک ‏شد، ارضا شود. امّا از همان اوان کودکی، پدر و مادر به انسان یاد می‌دهند که آزادی جنسی مطلق وجود ندارد. هر قدر سن بالاتر ‏می‌رود، اجتماع محدودیت‌های بیشتری پیش پای او می‌نهد، اما انسان تسلیم این محدودیت‌ها نمی‌شود. غریزه‌های جنسی در ‏مواجهه با این محدودیت‌ها سرکوب می‌شود و به ضمیر انسان بر می‌گردند؛ یعنی از روان خودآگاه به ناخودآگاه می‌روند و در ‏ناخودآگاه به شکل عقده در می‌آیند. به نظر فروید، شعرا و هنرمندان و حتی پیامبران همه از این طریق پدید آمده‌اند؛ یعنی این ‏غریزه‌ی سرکوب شده گاهی به صورت شعر و گاهی به صورت هنر و گاهی به صورت تعالیم دینی جلوه‌گر شده است.‏‏

    کتاب توتم و تابو:‏

فروید هم به تکامل داروینی معتقد است و هم به تکامل فکری و اجتماعی و سعی می کند در ویژگی فرهنگهای گذشته دنبال سرنخهایی برای ‏تمدن کنونی باشد. سپس به دو عمل اقوام ابتدایی یعنی توتم و تابو می پردازد. در مورد توتم یک قبیله تصمیم می گیرد خود را با حیوان یا ‏گیاه خاصی(توتم) پیوند دهد. در مورد دوم اشخاص یا اشیایی تابو می شوند که قبیله ای بخواهد آن را قدغن کند. کهن ترین تابوها، ممنوعیت ‏از مقاربت با خویشان و ازدواج با خانواده بی واسطه بوده است. دوم اینکه حیوان توتمی هرگز نباید کشته یا خورده شود. ‏

فروید در کتاب توتم و تابو زندگی مردم ابتدایی را تحلیل می‌کند و داستانی را برای پیدایش ادیان مطرح می‌کند. به نظر فروید، ‏انسان ابتدایی،‌در رمه‌ی آغازین زندگی می‌کرد. این رمه تشکیل می‌شد از نری مسلط که پدر بود و تعدادی از ماده‌ها را در انحصار ‏خود داشت. این پدر نیرومند، پسران خود را از ماده‌ها دور نگه می‌داشت. روزی این پسران متحد شده پدر مسلط را کشتند و سپس ‏آن را خوردند. دلیل این آدم خواری به نظر فروید این بود که آنها اعتقاد داشتند با خوردن قربانی، نیرو و قدرت او را به دست ‏می‌آورند. بعد از مدتی، آنها از عمل خویش پشیمان شدند و برای جبران و کفاره عمل خویش دو ممنوعیت را ابداع کردند: یکی این ‏که نمادی به صورت یک نوع حیوان را به جای پدر گذاشتند؛ این نماد همان «توتم» است. برادران خوردن حیوان توتمی را حرام ‏اعلام کردند، و دیگر این که ازدواج درون گروهی را حرام کردند و با تحریم ماده‌های آزاد شده بر خود، از ثمرات پیروزی‌شان ‏چشم‌پوشی کردند. فروید این پدر کشی را «نخستین جنایت تاریخ» می‌نامد و دین توتمی (یا توتمیسم) را نتیجه‌ی همین جنایت ‏می‌داند. برادران، آیین توتم را از این رو ابداع کردند تا دیگر بار به عمل پدر کشی دست نیازند. دین توتمی از احساس گناه و تلاش ‏برای پرداخت کفاره و جبران سرچشمه می‌گیرد. به نظر فروید، این عوامل در ریشه‌ی همه‌ی ادیان بشری قرار دارد. همه‌ی ادیان ‏بعدی در واقع کوشش‌هایی برای حل این مسئله‌اند و تنها از جهت مرحله‌ی فرهنگی که این کوشش در آن صورت می‌گیرد و راه ‏حل‌های اتخاذ شده با یکدیگر تفاوت دارند.

    کتاب آینده یک پندار:‏‏

‏ نخستین نکته‌ای که فروید بیان می‌کند توضیح واقعیت‌هایی است که هر کس درباره‌ی جهان و انسان می‌داند. انسان در دامن ‏طبیعت متولد می‌شود و رشد می‌کند. امّا جهان طبیعت گرچه نوع بشر را پدید آورده، نسبت به نوع انسان بی‌رحم است؛ زلزله‌، ‏طوفان، امراض گوناگون و … حیات او را تهدید می‌کنند. انسان‌ها برای دفاع از خود در مقابل این گونه نیروها به جوامع و قبایل ‏مختلف روی آورده و به طور اجتماعی زندگی کرده‌اند؛ زیرا در این جوامع امنیت انسان بیشتر است. اما بشر برای زندگی اجتماعی ‏باید بهایی هم بپردازد و آن چشم پوشی از بخش وسیعی از امیال و آرزوها است. بشر باید از امیال جنسی و طمع‌های فردی صرف ‏نظر کرده و تابع قوانینی عام باشد. علاوه بر این، اجتماعات و تمدن‌های گوناگون، امنیت کامل را برای بشر فراهم نمی‌آورند. فروید ‏در قدم بعدی می‌گوید: حقیقتی وجود دارد که بدیهی است و ما همه از دوران کودکی به آن پی برده‌ایم: ما به هنگام ترس، حوادث ‏طبیعی و ... پدری داشتیم که به او پناه می‌بردیم و وجود او به ما قوت قلب می‌بخشید. صدای دلنواز او که می‌گفت: همه چیز به ‏خیر و خوبی منتهی می‌شود، ما را از ترس می‌رهانید. این تجربه‌ی دوران کودکی ما است. ولی حال که بالغ شده‌ایم. چه؟ به نظر ‏فروید در دوران بلوغ، ندای دین همان کار صدای پدر را می‌کند و همان گرمی را دارد. باورهای دینی، خدایی را به جهان فرافکنی ‏می‌کنند که در مقابل تهدیدهای طبیعت و ترس پناهگاه ما است. حتی مرگ هم با یاد این خدا، ترسی در ما ایجاد نمی‌کند و ‏مشکلات اجتماعی را فراموش می‌کنیم. فروید معتقد است آموزه های دینی نه حقایق الهام شده از سوی خدایند و نه نتایج منطقی مبتنی ‏بر شواهد قطعی علمی. بلکه ایده هایی هستندکه ویژگی اصلی شان این است که شدیدا مایلیم حقیقت داشته باشند. . او آزمون روش علمی را ‏تنها ملاک برای تعیین درستی و نادرستی می داند و اگر عقاید دینی از عهده این آزمون برنیایند، اوهام هستند. از نظر فروید، مومنان به هیچ ‏چیزی بیش از احساسات و شهود شخصی متوسل نمی شوند. لذا هرگز نباید به دین اعتماد کنیم. نباید مردان و زنان رشد یافته را وادار به ‏اطاعت از قوانین رفتاری کنیم که برای کودکان وضع می کنیم. فروید ادامه دین گرایی تا امروز را نشانه بیماری و روان رنجوری بشر می داند. ‏از نظر فروید افراد بالغ زندگی خود را با عقل و علم هدایت می کنند و نه با خرافات و عقیده. کتاب آینده یک پندار به صورت گفتگو با یک ‏منتقدِ طرفدار دینِ فرضی نوشته شده است. دفاع او از دین این است که باید براساس سنت به دین و خدا ایمان داشت و اگر دین که ریشه ‏اخلاق است نباشد، جامعه به خشونت و هرج و مرج کشیده می شود. درواقع او تنها نقدهایی را مطرح می کند که فروید در جهت پیشبرد ‏هدف خود به آنها پاسخ خواهد داد.‏

    کتاب تمدن و ناخرسندی های آن:‏‏

‏ در نظر فرويد بايد و نبايدهايي از عمق و ژرفاي فرهنگي تمدن برمي خيزد كه براي انسان مسئله ساز و دشواري آور مي شود. ما ‏در ژرفناي تمدن انسان جديد و اصولا فرهنگ انساني، در همه عرصه ها گرفتاري ها و بن بست هايي را مي بينيم كه گونه اي ‏تحميل به شخصيت و زيست رواني انسان به حساب مي آيند. اين رنج ها كه از اين زيست تمدني به وجود مي آيند، بشر را همواره ‏ميان يك دوگانگي دردسر ساز و رنج آور قرار مي دهند. در حقيقت يكي از سويه هاي تمدني و فرهنگي از نظر فرويد دين است. ‏دين، زاده روابط فرهنگي و عناصر دروني تمدن به شمار مي آيد.‏‏

    کتاب موسی و یکتاپرستی:‏‏

‏ فروید در این کتاب سعی دارد نشان دهد که مفاهیم و مقایسه های گرفته شده از روانکاوی چگونه در تبیین حوادث یهودیت کمک می کند ‏فروید ادعا می‌کند که حضرت موسی شاهزاده‌ای مصری بود و یکی از پیروان فرعون مصر، اخناتون (‏Akhenaton‏) بود. اخناتون ‏کوشید به جای الهه های متعدد مصری، معبود واحدی – یعنی خدای خورشید آتن (‏Aten‏) ـ را جایگزین کند. اخناتون در این کار ‏توفیق نیافت تا اینکه بعد از مرگ وی، موسی بردگان قوم یهود را دور خود جمع کرد و این کار را ادامه داد. وقتی بعدها مردم او دچار ‏بداقبالی و سرگردانی شدند، خدایش را انکار کردند و خودش را کشتند. بعد از او دین او تحت الشعاع دین جدیدی قرار گرفت که مختص به ‏خدایی خشن به نام یهوه بود. بعدها نویسندگان یهودی موسی را از بنیانگذاران عقیده دوم دانستند. دین جدید روحانیت و اخلاق محض سابق ‏را با آیینهای خرافی و قربانیهای خون بار حیوانی جایگزین کرد. دین جدید موفق شد دین قدیم را کنار بزند. بعدها پیامبران یکتاپرست بزرگی ‏مثل عاموس و اشعیا و .... سعی کردند عقیده کهن را احیا کنند. آنها از مردم خواستند از شریعت اخلاقی سخت موسی پیروی کنند و در این ‏قلمروی یکتاپرستی بود که مسیحیت ظهور کرد. البته مصری بودن موسی، قتل او یا داشتن دو دین برای عبریان را از کتاب مقدس و تاریخی ‏نمی توان یافت. ولی اینها برای فروید مهم نبودند. او دوره حادثه، خفتگی و بازگشت سرکوفته ها را با سیر یهودیت تطبیق می دهد و شباهتی ‏بین یک فرد و یک جامعه برقرار می کند.‏

 

 

نقدهای فروید بر دین:‏‏

 حقيقت اين است كه مردمان در گروه ها، جوامع و اجتماعات گوناگون مي كوشند انديشه اي را به عنوان خدا ‏پرورش دهند و اين انديشه را حاكم بر حيات جمعي خود كنند. اين روح جمعي يا اين توهم اجتماعي باعث مي ‏شود كه بشر در زندگي خود احساس امنيت كند و اميال و خواسته هاي دروني خود را فرا فكني نمايد. پس اساس ‏دين، نوعی توهم براي گريز از نيروهاي قهار و غلبه كننده بر انسان است.‏

‏از نظر فرويد تفكر انتقادي و تحليلي خرد جمعي بشر كه منجر به تمدن سازي و حركت جوامع به سوي پيشرفت و ‏تمدن آفريني مي شود، با ابزار دين عقيم خواهد شد و اين مايه قدرت و توانايي بشر از كار خواهد افتاد و جاي آن را ‏انديشه هاي ديني خواهد گرفت كه در اساس با پيشرفت و تمدن سازي تناسبي ندارد.‏

دين باعث مي شود اخلاق پايه هاي سست و متزلزلي پيدا كند. از نظر فرويد، اگر اخلاق را بر بنياد دين و دينداري ‏قرار دهيم، به جهت اين كه دين همواره امري است مواجه شونده با شكاكيت و نيز امري است كه در طي تاريخ ‏تكامل بشري كمرنگ و بي رنگ مي شود، اخلاق را هم كمرنگ و بي رنگ و متزلزل كرده ايم.‏

گرچه خود فروید دیدگاهی کاملا منفی راجع به رفتار دینی داشت، ولی سایر رهبران روانکاوی و حتی مکاتب روانشناسی ‏معاصر مایلند دیدگاه او را به دیدگاه های همدلانه تر خود درباره دین وفق دهند. شاخص ترین شخصیت این سنت یعنی کارل ‏یانگ، دین را مجموعه ای پیچیده از تصورات و ایده ها می داند که مجموعا به نوع انسان تعلق دارد و در اسطوره، فرهنگ، ‏ادبیات و فلسفه تجلی می کند. نه به عنوان روان رنجوری بلکه بعنوان بیان سالم انسانیت ژرف و صحیح.‏

نقدها و ایرادهای وارد بر نظریات فروید:

o   تفسير طبيعت گرايانه فرويد از دين قابل قبول نیست چون طبيعت گرايي، تنها بخشي از تجربه را مي گيرد و آنرا به عنوان كل واقعيت به نمايش مي گذارد. فروید از اصول روانکاوی خود در مطالعه دین استفاده می کند. درحالیکه اعتبار علمی بسیاری از این اصول حتی در مورد فرد، مورد تردید قرار گرفته است. از طرفی به کارگیری این اصول درباره پدیده های اجتماعی نیز جای بحث زیاد دارد. برای مثال نوع رابطه بین فرزندان و والدین که براساس عقده اودیپ به تصویر می کشد، برای هیچ انسان سالمی قابل قبول نیست. از طرفی فروید از یک روح اجتماعی مشابه روح فردی سخن می گوید ولی توضیح نمی دهد که قرارگاه این روح جمعی کجاست و چگونه از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. اگر مراد او از روح جمعی همان ارزشهای مشترک و وجدان جمعی باشد، نمی توان پذیرفت که این روح براساس قواعد روانکاوی فروید عمل کند. مثلا افکار و عواطف سرکوفته در ناخودآگاه و بروز آن بعد از سالها یا قرنها را چگونه میتوان به وجدان جمعی نسبت داد؟

o   فرويد چنانچه خودش هم قبول دارد، از درك تجربه هاي جذبه اي و عرفاني ناتوان بوده، حال آنكه اين تجربه ها در نظر بسياري از مردم منشا احساسهاي ديني هستند.

o   يونگ در نقد نظريه جنسي فرويد ميگويد: عقيده مزبور تنها بيان كننده جنبه اي از واقعيت است زيرا انسان تنها تحت فشار غريزه جنسي نيست و غرايز ديگري نيز وجود دارد. مثلادر زيست شناسي، غريزه تغذيه به اندازه غريزه جنسي داراي اهميت است. در جوامع ابتدايي، هرچند جنسيت نقش خود را دارد، ولي تغذيه جاي بسيار بزرگتري را اشغال مي كند و غذا مهمترين كشش ميل انسان ابتدايي است. جوامع ديگري نيز وجود دارد -منظور جوامع متمدن است- كه در آن قدرت نقش بسيار بزرگتري تا جنسيت ايفا ميكند. درست است که غریزه جنسی در جوانی نیرویی مهم در وجود انسان است که می تواند برخی رفتار و حرکات او را تحت تاثیر قرار دهد و به همین دلیل است که اسلام توجه خاصی به آن مبذول داشته است و برای رفع آن راهکارهای عملی روشنی ارائه داده است، فطرت تعالی طلبی انسان که به صورت دین تجلی یافته است نیز یکی از کشش های درونی انسان است. چگونه می توان میل جنسی را مسلط بر این میل فطری دانست. فروید نیز صرفاً ادعا می کند  و دلیلی ارائه نمی کند.

o   فروید می خواست اصول روانکاوی خود را از سطح فردی فراتر برده و به طور کامل درباره جامعه، فرهنگ و تمدن بکار گیرد. برای همین دنبال مواردی رفت که دیدگاه او را تایید کند. مثلا همه اقوام ابتدایی توتم نمی پرستیدند. برای اشکال پیشرفته تر هم سراغ مسیحیت می رود. در حالیکه ادیانی هستند که خدای آنها فاقد ویژگی جنسیت است و ادیانی هستند که به خدا یا خدایان مونث معتقدند. خود فروید در جواب پرسش از الهه ها می گوید «این سوالی است که پاسخی برای آن ندارم»[1] به قول همیلتون، گوناگونی دین در فرهنگ‌های متفاوت جهان چنان شدید است که احتمال وجود الگوی یک نواختی که از ویژگی‌های جهانی ماهیت بشر سرچشمه گرفته باشد، بسیار ضعیف است.

o   فروید رمه‌ی آغازین را برای بشر ابتدایی در نظر گرفت و توتمیسم را نخستین دین ابتدایی دانست که ادیان دیگر از تکامل آن به وجود آمده‌اند، ولی هر دو نظر باطل است. اوّلاً هیچ شواهدی در دست نیست که سازمان اجتماعی انسان اولیه به صورت رمه‌ی آغازین بوده است. حتی در انواع حیوانی که ساختاری رمه‌وار دارند و یک نر بر نرهای دیگر تسلط دارد، نر مسلط همه‌ی ماده‌ها را در انحصار خود ندارد. ثانیاً هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد توتمیسم نخستین صورت دین است و دین‌های دیگر از تکامل آن برخاسته‌اند. حتی در زمان خود فروید ثابت شد که توتمیسم به عنوان یک صورت متمایز دین، در واقع افسانه‌ای بیش نیست. داستان گلّه نخستین و قتل پدر نخستین به تعبیر ایوانز پریچارد «قصه پریان» است.

 

o   فروید چنین تصور می‌کرد که غرایز سرکوب شده به روان ناخودآگاه بر می‌گردد. بر این اساس می‌گفت که غریزه جنسی سرکوب شده به ناخود آگاه می‌رود و سپس به صورت شعر و یا هنر و یا دین، تجلّی می‌کند. روان شناسان بعدی، مکانیزم رجوع غرایز سرکوب شده به ناخودآگاه را نپذیرفته‌اند و مکانیزم دیگری برای آن پی ریخته‌اند.

o  از نظر جان مك كوآري در صلاحيت روان شناسي دين نيست كه بكوشد يا بخواهد درستي و اعتبار و صحت عيني و خارجي اديان را بررسي كند. باورهاي ديني هم ريشه هاي فردي وهم ريشه هاي اجتماعي دارد و روان شناس نمي تواند بدون استقلال عقلاني به طرد يا رد اين گونه مفاهيم بپردازد.

o  آرا و انديشه هاي فروید در مورد يهوديت و مسيحيت مبتني بر تصوري تقريباً بي اساس درباره تاريخ حيات موسي است و گفته های او در این مورد از دید تاریخی اثبات شده نیست.

o   فروید در کتاب توتم و تابو به گلّه نخستین و جدال پدر با فرزندانش اهمیت فوق العاده ای می دهد. او این قصه را منشأ پیدایش هنجارهای نخستین در جوامع ابتدایی بشر می داند. درحالیکه خود قصه بیانگر وجود حجم وسیعی از هنجارها در میان گلّه نخستین است. مثلا توافق پسران می تواند بدون وجود هیچگونه ارزش و هنجاری میان آنها شکل گیرد و عملی شود؟ هر توافق جمعی مبتنی بر هنجارهایی است که قبلا توسط گروه پذیرفته شده است. در حالیکه فروید این قصه را منشأ ابتدایی ترین هنجارها مثل ممنوعیت قتل و حرمت مقاربت با خویشان می داند.

جمع بندی:

با اینکه فروید توانست در زمینه ی روانشناسی، با نبوغ و مطالعات خود راهکارها و پژوهشهای نوینی را پایه ریزی کند، اما نگاه او ‏به دین، نگاهی سطحی و در محدوده ی علم روانشناسی باقی ماند. این در حالیست که شناخت دین خصوصا دین اسلام و آموزه های ‏وحیانی، نیازمند ذهنی است که افق اندیشه هایش فراتر از دنیای ماده و روابط حاکم بر آن باشد. ‏

منبع:زندگی و کار زیگموند فروید، ارنست جونز، 1953 - 1957

چکیده "اروس و تمدن"-اثرمارکوزه (بررسي آراء فرويد در نظريه انتقادي ماركوزه)


چکیده "اروس و تمدن"-اثرمارکوزه

 

هربرت مارکوزهHerbert Marcuse,1898-1979) کتاب «اروس و تمدن» خود را که بررسی اندیشه های زیگموند فروید است در 1955 در شرایطی منتشرکرد که خیزشهای متعدد ناشی ازاندیشه چپ دراروپا، نا امیدانه فروکش کرده بود...گفته می شود تمام تلاش مارکوزه نه ورود به مباحث روانکاوی، که درآن بوده است که برابرنهادی با تلفیق نظریات مارکس، فروید و هگل بدست دهد و از آن به سود انسانیت و پی ریزی تمدنی جدید بهره جوید (انسان تک ساحتی؛ مارکوزه، هربرت؛یادداشت مترجم؛1378).

 در این کتاب، که در نقد کتاب تمدن و ملالتهای آن نوشته شده است، مارکوزه به بررسی دوباره تمدن سرکوبگر فروید می پردازد. فروید یک تمدن را زمانی ایده آل میشناسد که افراد جامعه تنها برای رفع نیازهای ضروری­ در کنار یکدیگرزندگی جمعی تشکیل دهند و آزادانه ازیکدیگر لذت ببرند؛ اما نظام­های سلطه امکان چنین ایده­آلی را از بین برده­اند. فروید تاریخ تمدن را درچرخه تسلسل «سلطه-شورش-سلطه» می­بیند وچون سلطه پس از شورش، نامرئی­ تر وکارآمدتر است، امکان شورش علیه آن هم دشوارتراست. اما نگرش هربرت مارکوزه تلفیقی است ازمارکسیسم، فرویدیسم، سوسیالیسم آرمان­شهری، ایده­ آلیسم آلمانی.او درپی اوتوپیایی است که با کنش انقلابی حاصل خواهد شد.

 

کتاب اروس و تمدن، که بنیادهای فلسفی-روانشناختی نظریه فروید را می شکافد، در تحلیل خود دوسطح را دنبال می­کند: سطح فردی(شامل سرکوبی که دردوران اولیه کودکی رخ می دهد و کودک واطرافیان-به ناگزیر- چیرگیِ واقعیت برلذت را می پذیرند)؛ و سطح اجتماعی(رشد و بسطِ تمدن سرکوبگریا تغییرازانسان حیوانی به انسان متمدن). مارکوزه هم به دلایل چیرگی ِسرکوب درجامعه معاصرسرمایه­داری صنعتی می پردازد. اما او اساساً اینکه فروید عشق جنسی یا «لیبیدو» را مهمترین غریزه انسانی، وپیشرفت جامعه را درمهار لیبیدو-این محرک ویرانگر- می­داند با یادآوری انگیزه دیگر یعنی غریزه کار ومهارت در انسان، و با مفاهیم خاص خود، به چالش می کشد. نهایتاً او تقابل فرویدی «اروس» یا غریزه حیات، با غریزه مرگ را برای تبیین رشد تمدن کم جان تلقی می کند.

در فصلهای آخر، نویسنده به شیوه­های ممکن برای شورش علیه تمدن سرکوبگر مذکورتوجه کرده است.اکنون به فصول کتاب بیشتر دقیق می شویم:

فصل اول- "گرایش نهان درروانکاوی"

مضمون این فصل با بررسی چند مفهوم اصل لذت، اصل واقعیت، خاطره، کار و تمدن سرکوبگر به پیش رفته است. فروید می گوید: «تاریخ بشر، تاریخ سرکوب بشراست». اوفرهنگ را مانعی بر سرراه غرایز انسانی می خواند؛ «سرکوب»، لازمه پیشرفت است. درباره سرکوب در جای خود بیشتر سخن خواهیم گفت اما تبیین دو اصل که به باور هردو اندیشمند دیالکتیک آنها دلیل شکل گیری تمدن است، یعنی اصل لذت واصل واقعیت، دراینجا ضروری است:

غرایزحیوانی به واسطه شرایط اجتماعی و تاریخی در انسان تغییر کرده و دگرگون­ شده­اند: ازلذت به کنترل لذت، ازارضای بی­واسطه به ارضا با تاخیر، ازسرخوشی به کار، و ازاصل لذت(pleasure principle)  به اصل واقعیت(reality principle) . اصل لذت در ناخودآگاه انسان حضور دارد و درپی دوری از رنج ونیز لذتِ کنترل ­نشده است، اما درواقعیت چنین نمی شود واین است که اصل واقعیت آن را صیانت و متعادل می­کند. درتنازع لذت و واقعیت، «ذهن» پدیده­ای است که نیروی ویرانگر غرایزرا کنترل کرده واین تعادل را با شکل دادن ایگو برقرارمی­کند. حال، انسانی که عقل راهگشای اوست، توانایی محک واقعیت، خوبی، بدی، وهمچنین توانایی تمرکز، حافظه وسنجش را بدست آورده است؛ تنها «دنیای خیال وفانتزی» است که برمبنای اصل لذت است و از دگرگونی­های فرهنگی آسیبی نمی­بیند.

 مردم می­آموزند که نمی­ توانند ارضای غرایزشان راآزادانه دنبال کنند، بنابراین جامعه چون به اندازه کافی نمی­ تواند غرایزرا ارضا کند، آنها را مهارکرده و به سمت «کار» سوق می­دهد. تنها با کارمی­ توان نیازهای ضروری زندگی را تامین کرد، تاموقعی که شرایط برای ارضای غرایز فراهم شود. همچنین جامعه با استفاده از تربیت و فرهنگ در طول تاریخ، کنترل امیال وغرایزرا به عهده گرفته و باعث تفوق اصل واقعیت بر اصل لذت شده است. اما «ناخودآگاه» اصل لذت را درون تمدن نگه می دارد و حتی اصل واقعیت را تحت تاثیرخود قرار می­دهد. دردیالکتیکِ دو اصل است که بازگشت امرسرکوب­شده(امری که توسط پدرنخستین سرکوب شده ولی درحافظه نسلهای بعد باقی مانده) اتفاق می­افتد.

 هرچند فروید تضاد اروس و مرگ را طرح کرد، اما این دو را همشأن نشان داد: اروس و مرگ، که دربرابر هرمانعی می ایستند و اگرکنترل نشوند، ویرانگرخواهند بود. نگاه مشابه انگارِاو را مارکوزه نقد برانگیزمیداند: مارکوزه با اشاره به وجود "غرایز معطوف به کمال"- قدرتی که چیزها را در جهان کنار هم گرد می آورد و یکپارچه نگه میدارد- مشابهت این دو را رو میکند. نویسنده همچنین با ارائه مفاهیم دیگری مانند سرکوب-مازاد، اصل عملکرد، و سلطه، کوتاهی های فروید را درطرح ایده آلی تمدن افشا میکند. (از جمله این کوتاهی که فروید معین نکرده است کدام غریزه، پیروزنهایی است)

عقلانیت چیزهایی را که زمانی آزاد بودند، امروزبه تابو تبدیل کرده و با به خاطر آوردن آنها مخالفت می­کند. مارکوزه معتقد است بنیان نظریات فروید، عدم امکانِ تمدن ناسرکوبگراست، اما ادامه می­دهد که با بازنگری و یادآوری گذشته می­توان معیارهای انتقاد اززمان حال را بدست آورد و آینده را به گونه ای ساخت که تمدن ناسرکوبگر تحقق یابد.

*******

ادامه نوشته

هربرت مارکوزه  از چهره اي معاصر مكتب فلسفي فرانكفورت

 هربرت مارکوزه

 او به عنوان فردی با نفوذ در شاخه چپ مکتب شهرت بسیاری یافت ، او در برلین و در یک خانواده یهودی به دنیا آمد و تحصیلاتش را در همین شهر و فرایبورگ به پایان برد . مدتی نیز شاگرد هایدگربود و با روی کارآمدن نازی ها به سویس و سپس به آمریکا مهاجرت کرد و به دعوت هورکهایمر در سال 1933 عضو موسسه پژوهش های اجتماعی شد. او برای یونانیان و ارسطو احترام قائل بود دکارت را که منادی دهنده چیدگی بر طبیعت بود نقد می کرد و کانت و هگل را در یک سیر تاریخی و سپس توجه را متوجه مارکس ، هوسرل و هایدگر نمود. ومانند دیگر اعضاء این مکتب به پوزیتویسم و حلقه وین انتقاد می کرد. و از نظریات روانشنانی فروید نیز برای تفسیرهای خود سود می برد و کتاب های همچون «خرد و انقلاب 1941» کتاب خرد و انقلاب حاوی تفاسیر مارکوزه از هگل و هگلیان است.[9]

« انسان تک ساختی 1964» از مشهورترین آثار او هستند و « کتاب نفی ها 1930» مجموعه ای از نخستین نوشته های او به شمار می آید. و گفتاری درباره رهایی 1969) از دیگر آثار او می باشد. مارکوزه پس از پیروزی نازیها در آلمان اعلام کرد که جنبش طبقه کارگر به عنوان کارگزار انتقال به جهان ذاتی ، توانایی های خود را از دست داده اند و شکست خورده اند. به نظر او کارگران قرار بود نماینده جهان علایق راستین باشند دیگر نمی توانستند میان علائق راستین و کاذب دارای بینش باشند. طبقه کارگر و جامعه در لذتهای کاذب و روزمره نظام سرمایه داری غرق می شوند و تصور می کنند که رهایی یافته و آزاد هستند در صورتی که واقعاً چنین اتفاقی رخ نداده است.

به نظر مارکوزه خواست های راستین خارج از فرآیند تاریخ نخواهند ماند و سرانجام میان ذهن و عین وحدت مطلوب برقرار خواهد شد که در آن جهان روشن خواست ها و سرشت راستین آدمی تحقق یابد و این تحول نیز از راه انقلاب صورت خواهد گرفت. 

 او از سطح تحلیل طبقاتی فراتر می رود و طبقه پرولتار یاد در اندیشه او به عنوان نفس انسان و مظهر عقل ظاهر می گردد. در اندیشه مارکوزه به تدریج جنبش کارگری در جنبش ایدآلیستی و او مانیستی حل می شود.

ادامه نوشته

مکتب فرانکفورت ، آرا و اندیشه های متفکرین

 مکتب فرانکفورت ، آرا و اندیشه های متفکرین

 در سال 1923 موسسه ای با نام موسسة پژوهش های اجتماعی به وجود آمد که این موسسه را می توان ادامه یا دنبالة موسسه ای که وابسته به دانشگاه فرانکفورت بود دانست. کار این موسسه پژوهش در اندیشه های مارکسیستی بود و به دنبال جواب در مورد این سوال که چرا جنبش های کارگری که بعد از جنگ جهانی اول ایجاد شده بودند دچار ضعف وافول شدند. این پژوهش ها کم کم به نقد فرهنگ بورژوایی و عقلانیتی که درجامعه آن زمان مطرح بود روی آوردند و همین شیوه نقد باعث شد تا از پارادایم تحلیلی مارکس فاصله بگیرند و غلبه ای جدید را در اندیشه های مارکسیستی به وجود آورند. که بعدها با نام مکتب فرانکفورت و مارکسیسم انتقادی شناخته شد. تا زمان پیروزی و به قدرت هیتلر در سال 1933 پژوهش های این موسسه زیاد رنگ و بوی مارکیستی نداشت. اما آنچه که گفته شده است این است که ، پیروزی فاشیسم به عنوان مظهری از سرمایه داری متأخر بنا به نظر اصحاب این موسسه ( مکتب فرانفکورت) خود انگیزه ای شد تا تحلیل هایی جدید به روش خاص این موسسه ارائه شود.

زبان بدن (دستها)

این دست ها عضو عجیبی اند چرا که زبانی دارند که می توانند به شما بگویند طرف مقابلتان به شما چه می گوید یا حتی این جمله که نمی گوید و پنهانش کرده چیست؟

▪ دست های مشت، دست های باز: دست هایی که گویی در آنها فنجان قرار دارد. (مشت های نیمه باز) سمبلی از ظرافت و حساسیت و عقیده ضعیف و شکننده و بخشندگی است. اگر محکم و مثل مشت باشد نشا ن دهنده ماده گرایی، مالکیت و آزمندی است. اگر دست ها در هم باشند نشان دهنده راحتی دست و اگر در هم فشرده باشند نشان دهنده استرس و اضطراب است. فشردن دست ها در هم به معنی جلوگیری و مانع شدن هم هست. وقتی شخصی عصبانی است نشان دهنده جلوگیری از برخورد کردن است. وقتی یک دست مشت شده و دست دیگر آن را به عقب نگه می دارد نشان دهنده این است که شخص مانع خود می شود که به دیگری ضربه بزند. وقتی کسی دروغ می گوید سعی می کند با این حالت دست هایش را کنترل کند.

▪ دست های کنترل گر: وقتی کف دست را به به سمت پایین حرکت می دهیم، یک حرکت آمرانه است که مثلا از کسی می خواهیم انجام کاری را متوقف کند یا از او می خواهیم آرام باشد. وقتی کف دست را روبه رو نگه می داریم به این معنی است که نزدیک تر نیا.

▪ دست های غالب، دست های مهربان: وقتی دستمان را بالا می بریم و محکم نگه می داریم و با دست دیگر فرد را در آغوش می گیریم یعنی اینکه من می گویم وقت رفتن است. (غلبه و تسلط) وقتی دستمان را با سرعت و مستمر تکان می دهیم، نشان دهنده علاقه و مهربانی است. وقتی دستمان را شل و خیلی کوتاه و سرد تکان می دهیم نشان دهنده فرمانبرداری و تسلیم است.

▪ دست های پرخاشگر: با کناره دست مثل چاقو عمل کردن و هوان را بریدن مثل حرکت کاراته، با کناره کف دست و به سمت پایین ضربه زدن یعنی بازداشتن دیگران از کاری. این عمل می تواند نشان دهنده پرخاش در بحث ها باشد.

▪ مشتی برای دعوا یا پیروزی: مشت پرت کردن به طرف یکی می تواند به معنی تعرض به او باشد یا دعوت به دعوا. مشت را به سمت بالا بردن و ضربه زدن به هوا به معنی پیروزمندی است.

▪ دست های پوشاننده: وقتی نخواهیم چیزی را بشنویم گوشمان را می گیریم وقتی نمی خواهیم ببینیم جلوی چشمان را می گیریم و وقتی می خواهیم حرفی بزنیم ولی مانعی وجود دارد جلوی دهانمان را می گیریم. وقتی موقع حرف زدن جلوی دهان را بگیریم به معنی دروغ گفتن می تواند باشد همچنین به معنی این است که از حرفمان مطمئن نیستیم. وقتی با دست روی قلبمان را می گیریم ممکن است نشان دهنده حمله قلبی باشد. گاهی با یک دست، دست دیگرمان را که مشت شده و تحت هیجان است را می پوشانیم.

▪ دست های رو: دست باز و کشیده شده به سمت جلو به این معنی است که می خواهیم چیزی را به کسی بدهیم. یا نشان دهنده این است که چیزی برای مخفی کردن نداشته اید و شما همین هستید که نشان داده اید.

▪ دست های درخواست گر: اگر کف دست بالا باشد و دست را جلو ببریم. به معنی طلب کردن صدقه است. اگر دست را ۴۵ درجه باز کنیم و کف دست به سمت بالا باشد و سپس دستمان را به طرف جلو بکشیم یعنی از شخصی می خواهیم جلوتر بیاید. اگر کف دستمان را به هم بچسبانیم، شبیه دعا کردن مسیحی ها و جلو ببریم یعنی از کسی خواهش می کنیم که به ما صدمه نزد.

▪ دست های بهم ساییده: به این معنی است که فرد از چیزی خوشحال است. اگر ساییدن به آهستگی و همراه با فکر کردن و لبخند باشد، به این معنی است که فرد در فکر حیله ای است و از سود آن خوشحال است. ساییدن صورت و مشخصا چانه به معنی فکر کردن سنجیده و تصمیم گیری است. وقتی قسمتی از بدن جراحت دیده است یا اینکه تحت تنش است.

▪ دست های متفکر: وقتی انگشت ها مثل مناره به هم پرس می شوند ممکن است بعضی از انگشت ها درون هم پیچیده و بعضی از آنها به شکل مناره به هم متصل باشند. به معنی فکر کردن سنجیدن و تصمیم گرفتن است. گوش دادن به صحبت های دیگری و فکر کردن به آنها. اگر انگشت میانی به سر تکیه داده شود یا اینکه به دهان برود یعنی دارم فکر می کنم و آمادگی صحبت کردن را ندارم

▪ دست های پیشتیبان: وقتی دست را تکیه گاه و پشتیبان سر قرار می دهیم و سر را به آن تکیه می دهیم و آرنج ها روی میز است، نشان دهنده این است که شخص خوابش می آید یا وقتی دست خیلی به آرامی سر را نگه داشته است و با انگشت ها چانه را لمس می کنیم و به فرد روبه رو نگاه می کنیم به این معنی است که به صورت من نگاه کن آیا زیبا نیست؟ و حالتی اغواکننده است. همچنین اگر سر به دست تکیه داده باشد یعنی شخص کسل تر است. اگر شخص به موضوع علاقه مند باشد سرش را کمتر تکیه می دهد.

▪ دست های پنهان: دست به معنی ارتباط برقرارکردن است و پنهان کردن آن نشان دهنده عدم علاقه به ارتباط و همکاری است. همچنین نشان دهنده این است که شخص نمی خواهد حرف بزند چون می خواهد گوش دهد. همچنین می تواند نشان دهنده احساس آرامش و اینکه نیازی به حرف زدن نیست باشد.

▪ دست های نوازش گر: لمس کردن می تواند تایید کردن خود باشد یعنی من اینجا هستم من واقعی هستم و من خوبم و این حالتی است به معنی کاهش دادن نگرانی ها از دنیای بیرونی و دنیای درون. در لحظات احساسی مثل نوازش کردن فرزند هم به معنی مهربانی و عشق است. می تواند به معنی تنبیه هم باشد مثل سیلی زدن. یا به معنی اثبات دوستی وقتی شانه های کسی را لمس می کنیم یعنی به او قدرت و اختیار می دهیم و وقتی بازوی او را لمس می کنیم یعنی با او احساس همدردی می کنیم.

▪ دست های پرستش گر: وقتی دست به لباس خود می کشیم یعنی اینکه خودمان را جذاب تر می کنیم علامت می فرستیم که «آیا من زیبا نیستم؟» و همچنین یعنی مرا دوست داشته باش. وقتی با انگشت مثلا ذره ای را از روی لباس فردی پرت می کنیم به معنی عدم تایید اوست.

زبان بدن(1)

لمس لب:

در لب های انسان ها حس گر های عصبی بسیاری وجود دارد، و با لمس لب احساس آرامش بسیاری بالایی می کنیم.

زمانی که هیجان زده می شویم لب های خود را روی هم می فشاریم، با این کار به یاد مکیدن سینه مادر در دوران کودکی، آرام می شویم!

گاهی به جای لمس کوتاه لب ها، انگشت اشاره، انگشت های دیگر ویا دست خود را روی لب هایمان می گذاریم. در این حالت شخص یا در حال تفکر است و یا سعی می کند جلوی خود را بگیرد و حرفی را به زبان نیاورد. ( مثلا مخالفتش را ابراز نکند! )

نکته ای که در تحلیل حرکات بدن باید حتما مدنظر قرار بگیرد، این است که هرگز نباید زود قضاوت کنیم!

مبادا یک حرکت را به تنهایی و مجزا تحلیل کنیم! بلکه باید به برایند حرکات بدن شخص مقابل توجه کرد و تا آنجا که می توانیم قضاوت خود را به تعویق بیندازیم! باید یک حرکت را در کنار حرکات دیگر شخص تحلیل کرد تا مبادا دچار اشتباه شویم!

مثلا ممکن است کسی که دست کمر ایستاده کلیه هایش درد می کند! یا کسی که دست به سینه ایستاده سردش است!! و یا ده ها احتمال دیگر...


لمس کردن چانه:


لمس چانه هم نشان از تفکر است. در اینجا لازم می دانم نگاه از بالا و پایین را هم توضیح دهم، زمانی که شنونده لب یا چانه خود را لمس می کند، اگر سرش به سمت پایین متمایل باشد و از پایین به بالا نگاه کند در حال ارزیابی و تفکر است.

و اگر سر به سمت بالا متمایل باشد و چشم ها از بالا به پایین نگاه کنند، بیانگر تردید شنونده است!


لمس کردن چشم:

یک کودک زمانی که نمی خواهد صحنه ای را ببیند، با دست جلوی چشمانش را می گیرد، در بزرگسالی همان حرکت را با زیرکی و بصورت مخفیانه انجام می دهیم. بدین صورت که با دست خود چشم هایمان را می مالیم.

مردها با پشت دست و خیلی محکم این کار را انجام می دهند اما خانم ها معمولا بدلیل آرایشی که دارند خیلی ظریف تر این حرکت را انجام می دهند و گاها به لمس کردن زیر چشم با نوک انگشت اشاره اکتفا می کنند.


لمس کردن گوش:

خاراندن پشت گوش بوسیله شنونده، نشانه عدم تمایل به شنیدن بدگویی است! اگر با حرکت سر به یک سمت مثلا چپ یا راست همراه باشد، طوری که شخص از گوشه چشم به حرف های گوینده گوش کند، نشان از تردید شنونده است.

اگر شخصی در زمان سخن گفتن پشت گوش خود را بخاراند، نشانه خوبی نیست و اثر منفی روی شنونده خواهد گذاشت! مانند اینکه خود گوینده نسبت به سخنان خود اطمینان کافی را ندارد!

اکثرا مردها زمانی که به کسی علاقه دارند سرشان را به یک سمت متمایل می کنند و با لاله گوششان بازی می کنند!


تکیه دادن به چیزی:

تکیه دادن به اشیا نشانه احساس مالکیت نسبت به آنهاست! مثلا مجری برنامه بیشتر از میهمانان آن برنامه به میز تکیه می دهد!


دایره ساختن با دست، در فضا:

ساختن دایره ای فرضی در فضا به کمک یک دست و یا حتی دو دست، بیانگر تسلط فرد به موضوع مورد بحث است!


تکینیک حرکات آینه ای:

تکنیک حرکات آینه ای، یکی از راه های نفوذ در دلهاست!

به کمک این روش شما می توانید با سرعتی غیر قابل باور در دل دیگران نفوذ کنید، دیگران را با خود همراه کنید تا جایی که حتی با اولین ملاقات به شما اطمینان کنند!

تکنیک بسیار ساده است: تنها کافی است حرکات بدن شخص مورد نظر خود را تقلید کنید! طرز نشستن، حرکات دست، جهت قرار گرفتن سر و ...

مراقب باشید مبادا رفتار شما آنقدر افراطی یا سریع باشد که شخص احساس کند مورد تمسخر شما قرار گرفته است.

این تکنیک به این دلیل بسیار موثر است که شخص بصورت کاملا ناخودآگاه احساس صمیمیت بسیار زیادی نسبت به شما پیدا می کند. چرا که انسان های همفکر و هم حس، حالات بدنشان به هم بسیار شبیه است.

در تله پاتی هم، کسانی که حالات بدن شبیه به هم دارند، سرعت تله پاتی بین آنان بیشتر می شود.

زبان بدن(علائم منفی)

 

روان شناسان بر این اعتقادند که چنانچه فردی از رفتار یا گفتار شما ناراحت یا عصبانی باشد، علائم رفتاری او پیشاپیش این موضوع را به شما هشدار می دهند. پس آگاهی از این نوع زبان می تواند به شما در برقراری تعادل به هنگام رویارویی با شخصی که با او کمی مشکل دارید، کمک کند. پس اگر بتوانید دانش این نوع زبان را در خود تقویت کنید، می توانید پیشاپیش جلو خیلی از اتفاقات را بگیرید!
در پست های پیش برخی از این نوع رفتارها را با هم مرور کردیم و اینک ادامه آن:

علائم منفی زبان رفتار
چنانچه نوک پاها در جهت مخالف شما یا به سمت در خروجی است و تماس چشمی بشدت محدود شده و نگاهها تمام مدت به سقف یا آسمان باشد، این علائم نشان دهنده آن است که طرف، چندان از صحبت کردن با شما رضایت ندارد.

 

علائم چشمیBody language signs - eyes

در یک گروه، معمولاً فردی که سطح دید چشمانش از سایرین بالاتر است، رئیس محسوب می گردد. هنگامی که شما ایستاده باشید و دیگران نشسته، قطعاً شما در موضع قدرت قرار می گیرید!

 

مالش چشم

زمانی که فردی چشمش را با انگشت اشاره مالش می دهد، نشانه فریب و نیرنگ می باشد. از آنجایی که فرد می خواهد تماس دیداری را قطع کند، بهانه ای به دست می آورد که به این طرف و آن طرف نگاه کند. این حرکت غیرارادی به خوبی نشان میدهد که فرد دارد دروغ می گوید!

 

چشم برگرداندن

این حالت بدون تردید، نشانه ای از نیرنگ، گناه و دروغگویی است.

 

چشمان بسته

هرگاه چشمان یک فرد برای لحظه ای طولانی تر از چشم بر هم زدن متعارف، بسته و ابروها نیز برخاسته شود، پیام چنین است: به حرف زدن خود خاتمه بده!

 

حرکت چشم به سمت بالا

این حرکت نشانه غضب و عصبانیت است.

 

نگاهی مختصر به اطراف

این ژستی خجالت گونه و عشوه گرانه است. فرد جسورانه خیره می شود، در حالی که سرش را پایین انداخته و به سمت مخالف کج می کند، اشاره به کمرویی بی باکانه دارد.

 

نگاه ممتد

این بی تردید، نشانه تمایل شخص به مصاحبت بیشتر است. شخصی که تماس چشمی برقرار می کند، چشم برگردانده، سپس مجدداً به چشمان شما نگاه می کند، می گوید: «مایلم با شما بیشتر آشنا شوم.»

 

نگاه خیره شدید

این حرکت، نشانه خلق تهاجمی، سلطه جویانه و تهدید آمیز است.

 

نگاه به بالا و پایین

این نوع نگاه که معمولاً در مذاکراتی که پای معامله ای در میان است، پیش می آید، نشان از آن دارد که طرف با یک ارزیابی سریع، برای انجام معامله شما را پذیرفته است.

 

چشمک

چشمک معمولاً یک علامت غرض آلود است و می تواند نشانه آن باشد که احتمالاً رمز و رازی میان فردی که چشمک می زند و فردی که به او چشمک زده می شود برقرار است.

 

علائم مربوط به ابروها

بالا انداختن همزمان دو ابرو
در میان یک اتاق شلوغ مفهوم این عمل کاملاً واضح و روشن است: مایلم با شما ملاقات دیگری داشته باشم!

 

بالا انداختن یک ابرو

زمانی که یک ابرو بالا انداخته می شود، در حالی که ابروی دیگر پایین باقی می ماند، مفهومش این است: حرف شما را باور نمی کنم.

 

ابروهای گره خورده

زمانی که هر دو ابرو به سمت همدیگر کشیده می شود، باعث پدید آمدن شیار بین آن دو می شود که دلالت بر اضطراب، درد، ترس و یا آمیزه ای از این هیجانات دارد.

 

علائم مربوط به صورت

پوشاندن صورت
زمانی که دست بر روی صورت می آید، مفهومش چنین است: شوکه شده ام، این ژست بین فرد و موقعیت مزاحم و متجاوز فاصله می اندازد.

 

خنده زورکی

این حرکت در واقع، نیشخند کنترل شده ای است که حتی تا چشمها نیز گسترش نمی یابد.

 

تبسم با دهان گشوده

در این حالت، دندانهای بالا نمایان شده و به شخصی که با شما گفتگو می کند، می فهماند که مایل هستید بیشتر با او آشنا شوید.

در هم کشیدن لبها
هرگاه فردی لبهایش را درهم کشید به مفهوم آن است که طرف مقابلش را فردی مثبت و عملگرا یافته است.

 

لبهای سفت و جمع شده

این عمل، عموماً دال بر تنش و عدم پذیرش است.

 

جویدن لبها

وقتی فردی لب پایین خود را جویده و سرش را تکان می دهد، نشانگر خشم فرد است.

 

تماس انگشت اشاره با لب

هرگاه انگشت اشاره به طور عمودی برای لحظه ای به طرف بالا آید، این امر بدان معنی است که طرف می گوید: ساکت باش، ولی هرگاه انگشت اشاره با لب پایین تماس پیدا کند و دهان اندکی باز شود، مفهومش چنین است: «می خواهم با شما صحبت کنم.»

 

خمیازه کشیدن

خواب آلودگی تنها علت خمیازه نمی باشد بلکه «خمیازه اجتماعی» نیز وجود دارد! خمیازه ای که در یک موقعیت استرس زا خفیف پدید می آید. هنگامی که مردد هستید چه کاری می خواهید انجام دهید، خمیازه روشی است برای کشتن زمان

زبان بدن(دست دادن)

گاهی اوقات می توان از نحوه دست دادن و حرکات دست افراد نشانه هایی از شخصیت آنها را یافت که در موارد زیر این نشانه ها را بررسی می کنیم .


 دست دادن محكم

 فردی كه دستش را دراز كرده و سپس دستانش را به طریقی می چرخاند كه دستش بالا و كف دستش پایین قرار می گیرد، سعی در توفق و برتری جویی دارد. این نوع دست دادن اغلب اوقات در موقعیت های سیاسی و دیپلماتیك كاربرد دارد.

 دست دادن بسیار محكم

 نشانگر شور و اشتیاق و سلطه گری است. بی تردید می توان فهمید چه كسی اینجا فرمان می دهد.

 دست دادن شل

 فردی كه تنها انگشتان دستش را دراز میكند و یا دستهایش مانند ماهی شل است، می گوید: مایل نیستم به من دست بزنید، من صمیمیت را دوست ندارم. همچنین آن نشانه ضعف، انقیاد و مطیع و تسلیم بودن نیز می باشد. هر گاه آقایی در یك موقعیت كاری از این دست دادن استفاده می كند امكان دارد چنین برساند كه قصد دارد مخفیانه اعمال نفوذ در موقعیت نماید.

 دست دادن با هر دو دست

 هرگاه از دست چپ برای در برگرفتن و پوشاندن دست های فشرده شده استفاده گردد، دست دادن دستكش وار نامیده شده و راستی و صمیمیت زیاد را می رساند مانند یك در آغوش گرفتن كوچك و ظریف.

 حركت انگشت

 ضربه آهسته، مضراب زدن و یا ریتم یكنواختی را با انگشتان نواختن، دلالت بر بی تابی و ناشكیبایی دارد. یك حركت نمادین گریز می باشد. انگشتان عمل راه رفتن را گرچه بدن بی حركت است انجام میدهند.

 دست های پنهان

 این ژست مرموز و آب زیر كاهانه است. فرد می گوید: مایل به گفتگو با شما نمی باشم. خصوصا در مورد دست هایی كه عمیقاً در جیب ها فرو شده باشد جایی كه برای تماس و گرفتن دست و یا هر گونه رابطه صمیمانه وجود نخواهد داشت.

 دست ها به روی زانو

 وقتی كف دست ها به طرف بالا باشد، شخص گشاده رو و پذیرا می باشد. وقتی كف دست ها پایین باشد ممكن است پای فریبكاری و تعرض در میان باشد.

 مناره كردن انگشتان

 هنگامی كه فردی انگشتان خود را به هم فشرده و چانه و دهان را روی سر انگشتان قرار می دهد نشانگر تفكر عمیق است. مانند زمانی كه شخص به امید شنیدن جواب می باشد. همچنین حایلی است برای محافظت كردن از قفسه سینه، پایین صورت و دهان.
 

 مشت پوشیده شده با دست باز

 فرد در این حالت خشمگین است اما می كوشد كه آرام بماند. به اصطلاح خود را كنترل كند.اما مراقب این فرد باشید چون امكان دارد هر موضوع كوچكی منجر به آن گردد كه كنترلش را از دست بدهد.

 پرتاب دست

 شخصی كه می خواهد عقایدش را به اجبار تحمیل كند ممكن است دستش را به طرف شنونده و جلو پرتاب كند. درحالت پرخاشگرانه خفیف تر تنها از انگشتان استفاده میگردد.

 قلاب كردن دست ها پشت سر

 این یك ژست متكبرانه می باشد. خصوصا زمانی كه فرد به عقب تكیه داده باشد. او می گوید: من آنقدر بر شما سلطه دارم كه نیاز به دفاع كردن از خودم ندارم. 

 بازی كردن با حلقه ازدواج

 این علامت عصبی بودن و نشانگر آن است كه مشكلی در ارتباط وجود دارد. خصوصا زمانی كه فرد همزمان در مورد همسرش در حال صحبت كردن است.

 تكان بیقرار دست ها

 این تلاش بدن برای رهایی است. هورمون آدرنالین در حال ترشح شدن است اما فرد نمی داند چگونه رهایی یابد. كلنجار رفتن با سر آستین پیراهن و یا جواهر آلات روی مچ به دیگران می گوید كه: شما احتیاج به توجه دارید. در كافه این عمل جایز و مناسب است اما در جلسات كاری منحرف كننده و موجب حواس پرتی می گردد.

 دست كشیدن در میان موها

 وقتی افراد نمی دانند چه چیز باید بگویند اغلب اوقات دستشان را میان موها می كشند. ناظری كه قادر است زبان بدن را متوجه شود آگاه است كه فرد در مورد كاری كه می خواهد انجام دهد و یا چیزی كه میخواهد بگوید تردید دارد. 


برای خودتان زندگی کنید

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد.
یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند ، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.
نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود.
پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود.
برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد.
صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.
زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتر و تمام مهارتی که در کار داشت را برای ساخت آن بکار می برد.
یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.

این داستان ماست.
ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد.
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم.
اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم. فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، ممکن نیست.
آری ، درست است .
شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود.
یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.

موانع پنجگانه در رسیدن به آرزوها


مانع اول: پراکندگی
حتماً درباره‌ لیزر و کاربردهای آن زیاد شنیده‌اید، جالب اینجاست که لیزر همان نور معمولی است فقط مجتمع شده و دلیل خواصش هم همین متمرکز بودن آن است. ذهن ما هم وقتی پراکنده و آشفته است، کاری از دستش برنمی‌آید و نمی‌تواند ما را به سمت هدف پیش ببرد، اما وقتی تمرکز آن در یک نقطه جمع می‌شود قدرت لیزری پیدا می‌کند و نفوذش چند برابر می‌شود. ما به خواسته‌هایمان نمی‌رسیم، چون بر آنها متمرکز نمی‌شویم، ذهنمان پراکنده است و در لحظه، ممکن است چیز دیگری را طلب کند.


مانع دوم: نمی‌دانم چه می‌خواهم!

ما به خواسته‌هایمان نمی‌رسیم چون واقعاً نمی‌دانیم چه می‌خواهیم؟ گاهی هم به جای خودمان، اطرافیان، چیزهایی را که می‌خواهند به ما تحمیل می‌کنند و چون خواسته‌ها واقعاً مال ما نیستند و ما هم واقعاً آنها را نمی‌خواهیم، پس عملاً به آنها نمی‌رسیم.


گاهی خواسته خیلی بزرگ، غیر قابل دسترس و غیر واقعی است، گاهی هم این ما هستیم که لیاقت، یا بهتر بگویم آمادگی لازم را نداریم و انگار اصلاً به نفعمان نیست که در آن زمان بخصوص به آن خواسته بخصوص برسیم، پس به آنها نمی‌رسیم، به همین سادگی!


مانع سوم: خواسته‌‌های ناهماهنگ

ما به خواسته‌هایمان نمی‌رسیم، چون خواسته‌هایمان هماهنگ با ما نیستند، وقتی هم خواسته‌ای هماهنگ با ما نیست انرژی و توان ما را به هدر می‌دهد، حرکت‌مان را کند می‌کند و شاید هم اصلاً ما را از حرکت بازدارد. خواسته باید با علاقه، قابلیت، توانمندی و شرایط زمانی و مکانی ما هماهنگی داشته باشد، نباید کلیشه‌ای، تکراری و تابع مد باشد. وقتی خواسته با ما هماهنگ نیست، به خواسته‌ها نمی‌رسیم.


مانع چهارم: رها کردن خواسته‌‌ها

یا درخواستتان روشن و مشخص نبوده (یعنی مبهم و غیر واضح بوده) و یا به اندازه کافی صبر نکرده‌اید (یعنی زود احساس ناکامی کرده و عجولانه رو به بی‌قراری آورده‌اید)، شاید هم اصلاً دریافت آنچه درخواست کرده‌اید، صلاحتان نیست، یا به علت هماهنگ نبودن خواسته‌ خود با احساس درونی‌تان نمی‌توانید رسیدن به خواسته را حس کنید، شاید هم با برخورد با کوچک‌ترین مانع دلسرد شده و خواسته‌تان را رها کرده‌اید.


مانع پنجم: عدم تناسب خواسته ظاهری با احساس درونی

شاید هدف و خواسته‌های ظاهر‌ی با احساس درونی‌تان هم جهت و یگانه نبوده است. ممکن است هدف ظاهری ما در زندگی، مثلاً کسب پول زیاد باشد، اما هدف درونی‌مان عدم نگرانی بابت بی‌پولی باشد. در چنین حالتی حتی اگر پول کافی به دست آوریم، از فشار روانی و نگرانی‌مان درباره بی‌پولی کم نمی‌شود. تنها، وقتی درون‌مان راضی شود، احساس خوشحالی می‌کنیم.


چند را حل ساده برای کنار آمدن با استرس


اگر به فکر دنیایی عاری از استرس هستید، بهتر است این فکر را از سرتان بیرون کنید، چون غیرممکن است. اگر مایل‌اید استرس را از زندگی خودتان کاملا حذف کنید، باز هم چندان میسر نیست و بهترین راه، کاهش استرس و داشتن برخوردی مناسب با آن است.


به این ترتیب با وجود تنش‌های مختلف زندگی روزمره، آرامش خواهید داشت و زندگی کردن برای شما، بدون فشار روحی خواهد شد.

برای آنکه روزگارتان را بدون‌ درگیری و تشدید تنش سپری کنید، به این راهکارها توجه کنید:

- از کارها و مسایل کوچک شروع کنید.

خودتان را غرق تغییرات بزرگ نکنید، به خصوص اگر چند تغییر و تحول بزرگ هم‌زمان شوند، شدیدا استرس‌زا می‌شوند. در طول روز نمی‌توانید چند پروژه مهم را آماده کرده، به کارهای بچه‌ها رسیدگی کنید و در فلان جلسه یا مراسم هم شرکت کنید.

- ارتباطات را فراموش نکنید.

عشق و دوستی را در زندگی خود بر همه چیز مقدم بدارید. همان‌طور که برای مراجعه به پزشک وقت می‌گیرید، برای دیدن دوستان و بستگان نیز زمانی را معین کنید و در هفته چند بار این کار را انجام دهید.

ارتباط با دوستان و بستگان، به سلامت قلب و ترشح هورمون کاهنده استرس (اکسی‌توسین) کمک می کند و شما را از انزوا خارج می سازد.

توجه کنید که کناره گیری از دیگران و تنهایی، خطرات بسیار زیادی برای سلامتی دارد که مهم‌ترین آنها افزایش استرس و بروز افسردگی است.

- روی زمان حال تمرکز کنید.

به جای آنکه در گذشته سیر کنید و به فکر اشتباهات قبلی باشید، به بهتر کردن شرایط فعلی فکر کنید. هر چه عاقل‌تر و متفکرانه‌تر در مورد حال عمل کنید، کمتر دچار استرس می‌شوید. ضمنا به جای هدر دادن انرژی روی چند موضوع و کار، روی یکی از مهم‌ترین و پربهره‌ترین آنها متمرکز شوید.

- بنویسید.

راه اصلی کاهش استرس، خلاصی از دست احساسات منفی است که نوشتن، بهترین روش برای این کار است. پس حین فشار و تنش، عواطف منفی خود را روی کاغذ بنویسید و آنها را دور بیندازید.

- روی اخبار مختلف کنترل داشته باشید.

از اینکه از اخبار و وقایع ناراحت کننده بی خبر باشید، خجالت نکشید. نه اینکه بی‌تفاوت باشید، چون بی‌تفاوتی به اندازه استرس و افسردگی روی روح و روان شما اثرات مخرب دارد اما ضرورتی ندارد، حتما در جریان ریز وقایع و حوادث ناگوار هم قرار بگیرید، به خصوص اگر روز پرتنشی را گذرانده باشید.

اگر افرادی در اطراف‌ شما دچار مشکل و ناراحتی هستند، به آنها انرژی مثبت منتقل کنید و نسبت به حل و فصل مسایل آنها احساسی نبوده و راهکارهای ملموس و عملی پیشنهاد کنید. این شما هستید که قدرت کنترل زندگی‌تان را در دست دارید، پس هر طور که لازم است از آن استفاده کنید.

- آرام راه بروید.

موقعی که استرس دارید، ناخودآگاه محکم و با حرص راه می‌روید. اتفاقا سعی کنید در این شرایط آرام‌تر راه بروید چون خود راه رفتن آرام باعث رفع استرس می‌شود.

- از جملات مثبت در ذهنتان استفاده کنید.

چند جمله و عبارت را در ذهن داشته باشید تا موقع بروز استرس و تنش، شما را دوباره به حالت عادی برگردانند؛ جملاتی مثل «من قوی هستم» و یا «ذهن پویای من به کمکم می‌آید» از جمله این موارد هستند که به شما روحیه می‌دهند.

در لحظات پرتنش و ناراحت‌کننده تصویری آرام و خوب مثل ساحل دریا یا دشتی پرگل در ذهن‌تان مجسم کنید.

- رفت و آمدهایتان را هم دوست داشته باشید.

رفت و آمد به محل کار و یا مکان‌های دیگر، را تکراری و یکنواخت ندانید، بلکه با گوش کردن به موسیقی، مطالعه، دعا و یا سایر روش‌ها این فرصت‌ها را هم خوشایند کنید.

وقتی در ترافیک گیر می‌کنید نفس عمیق کشیده و آرام باشید، وگرنه تاثیر مخرب آن روی شما چند برابر می‌شود.

- قدرشناسی و سپاسگزاری را تمرین کنید.

داشتن استرس و حس سپاسگزاری هم‌زمان با هم مشکل است، اما در این مورد تمرین کنید.

پنج دقیقه در روز را به شکرگزاری از تمام نعمت هایی که خداوند به شما ارزانی داشته اختصاص دهید. بهتر است از نفس کشیدن‌تان شروع کنید، چون منبع همه لذت‌هاست!

تفکر مثبت و سلامتی؟

محققان می ‌گویند تاثیر طرز فکر ما بر سطح سلامت مان قطعی است. این که نگاه مثبت یا منفی ما به زندگی می ‌تواند بر سلامت جسم و روان‌ ما تاثیر بگذارد، مدت‌ هاست که سر زبان‌ ها افتاده است. شما تا حالا چند بار به یک بیمار یا یک فرد شکست‌ خورده گفته ‌اید که بخش خوب ماجرا را هم ببیند؟ به تازگی محققان اثبات کرده ‌اند که نوع رفتار ما در برابر هستی، به ویژه نگاه مثبت یا منفی ‌ای که به آن داریم، بیش از آنچه فکر می ‌کنیم می ‌تواند بر سلامت ما تاثیرگذار باشد.

تحقیقات دکتر بکالوی، استاد دانشگاه علوم اجتماعی ییل، نشان داد که داشتن دید مثبت بر سلامت ما تاثیر شگرفی دارد. او پس از زیر نظر گرفتن 660 فرد که پرسش‌ نامه ‌‌ای را در سال 1975 میلادی پر کرده بودند و در آن از نوع نگاه شان به پیری سخن گفته بودند و بررسی سن فوت هر یک از آن ها به این نتیجه رسید: "افرادی که دید مثبتی به پیری داشتند، به طور میانگین 5/7 سال بیشتر از کسانی که نگاهی منفی به آن داشتند، عمر کردند." یک تحقیق که در سال 2003 میلادی در دانشگاه ویسکونسین مدیسون انجام شد، نشان داد واکسن آنفلوانزا بر آن هایی که نگاه مثبتی به زندگی دارند، تاثیر بیشتری دارد.

در این پژوهش 52 فرد زیر نظر گرفته شدند و به آن ها واکسن آنفلوانزا تزریق شد اما پیش از آن، پزشکان از داوطلبان خواستند به یک خاطره خوب و یک خاطره بد فکر کنند و فعالیت مغزی آن ها ثبت شد. کسانی که بیشتر وقت خود را صرف فکر کردن به یک خاطره خوب کرده بودند تا یک خاطره بد، سمت چپ کورتکس جلوی مغزشان (كه مسئول احساسات مثبت است)، فعال ‌تر بود و 6 ماه بعد، میزان پادتن مقابله با ویروس در بدن‌ شان، در مقایسه با سایر افراد، بیشتر بود. نوع رفتار ما در برابر هستی، به ویژه نگاه مثبت یا منفی ‌ای که به آن داریم، بیش از آنچه فکر می ‌کنیم می ‌تواند بر سلامت ما تاثیرگذار باشد. خوش ‌بین‌ ها کمتر درد می‌ کشند داشتن نگاه مثبت به زندگی حتی می‌ تواند بر تجربیات فیزیکی هم تاثیر بگذارد.

طبق تحقیقی که در سال 2005 میلادی در دانشکده پزشکی ویک ‌فارست انجام شد، به اثبات رسید که نوع نگاه ما به دنیا حتی بر میزان دردی که حس می‌ کنیم هم تاثیر می‌ گذارد. در این تحقیق، داوطلبانی که به آن ها گفته می ‌شد قدرت تحمل درد بالاتری دارند و بدن ‌شان قوی ‌تر است، در واقع، واکنش کمتری به درد نشان می ‌دادند. به عبارت دیگر، فکر آدم‌ ها می‌ تواند مانند یک مورفین در بدن عمل کند.

نتیجه تفکر منفی همان ‌طور که تفکر مثبت برای سلامت خوب است، آیا تفکر منفی می ‌تواند برای سلامت مضر باشد؟ این، سوالی است که در بسیاری از کتاب ‌های قرن حاضر به آن پرداخته شده اما هنوز جوابی قطعی و علمی برای آن نیافته ‌اند. عقاید بسیاری وجود دارد که طبق آن، استرس و افسردگی یکی از دلایل ابتلا به سرطان است. برخی بررسی ‌ها رابطه بین استرس و افزایش احتمال ابتلا به سرطان را به اثبات رسانده‌ اند اما این موضوع در همه موارد مصداق ندارد. برخی بررسی‌ ها نشان داده ‌اند بین ابتلا به سرطان پستان در زنان و مرگ همسر یا جدایی از او رابطه وجود دارد.

پیش از این، تحقیقات روشن کرده بودند که نوع احساسات ما می‌ تواند بر سلامت قلب مان تاثیر بگذارد. به عنوان مثال، افسردگی می ‌تواند سبب بروز ناراحتی ‌های قلبی شود و استرس نیز می ‌تواند احتمال بروز انواع سرطان را افزایش دهد. کشف رابطه بین نوع نگاه و شیوه زندگی نگاه مثبت می‌ تواند بر شیوه زندگی تاثیرگذار باشد.

وقتی شما بدبین هستید و همیشه استرس دارید، طبیعتا به تغذیه خود توجه چندانی نمی‌ کنید، ورزش نمی ‌کنید و خوب نمی ‌خوابید و شاید به مصرف مواد مضری مانند سیگار نیز گرایش پیدا کنید.

این شیوه زندگی درنهایت می‌ تواند دارای عوامل خطرسازی باشد که احتمال ابتلا به انواع سرطان و بیماری‌ های قلبی را افزایش می ‌دهد. محققان می ‌گویند شاید یکی از راه‌ های درمان بیماری‌ ها قبول همین موضوع باشد که احساسات ما بر بیماری‌ های جسمی تاثیر می ‌گذارند و ما با شناخت و درمان این احساسات می ‌توانیم ناراحتی ‌های جسمی ‌مان را برطرف کنیم. داشتن دید مثبت صرفا داشتن نگاه منتقدانه به تفکرات منفی نیست؛ بلکه توجه بیشتر داشتن به دوست داشتنی ‌های زندگی و گرایش بیشتر به سمت آن ها است. نگاه مثبت باید درونی باشد نگاه مثبت به زندگی به این معنی نیست که لزوما انسان مثبتی باشید یا سعی کنید وقایع غیرقانونی و ناراحت‌ کننده را نادیده بگیرید.

وقتی به شما گفته می‌ شود که یک بیماری حاد دارید یا دچار یک مشکل بزرگ شده‌ اید، طبیعی است که آزرده شوید و احساس ناراحتی و شکست کنید، اما با نگاهی مثبت به مسایل زندگی می ‌توانید خوش ‌بینی را در وجودتان درونی کنید. به این ترتیب، می‌ توانید با مسایل زندگی سرسختانه روبه‌ رو شوید و آن ها را حل کنید. به عنوان نمونه، فرد مبتلا به التهاب مفاصل که دید مثبت درونی ندارد، ممکن است هنگامی که از باز کردن درب یک بطری عاجز می‌ ماند، بگوید: "من آدم بی‌ فایده ‌ای شده‌ ام!"

اما آن که دید مثبت درونی دارد، این ناتوانی را می ‌پذیرد و به سراغ اموری می‌ رود که قادر به انجام آن ها است. داشتن دید مثبت صرفا داشتن نگاه منتقدانه به تفکرات منفی نیست؛

بلکه توجه بیشتر داشتن به دوست داشتنی ‌های زندگی و گرایش بیشتر به سمت آن ها است. سعی کنید ملودی زندگی خودتان را بسرایید؛ آن ‌گونه که انگار می‌ خواهید با آن برقصید. خودتان را از گذشته رها کنید؛ صفحات کتاب زندگی ‌تان را ورق بزنید و زندگی تازه‌ ای را شروع کنید.

 بخش تغذیه و سلامت تبیان منبع: محمدرضا علیزاده- هفته نامه سلامت

به دل گفتم صبوری کن صبوری

عصر امروز عصر اضطراب است؛ انسان امروز مضطرب است و نمی‌داند باید به کدامین سو پناه ببرد؟ آیا مأوایی دارد؟ آیا دارویی هست که او را سلامتی ببخشد؟ و یا مرهمی هست که زخم هایش را مداوا کند؟ دنیای امروز دنیای استرس و فشار روانی است؛ اما دین مبین اسلام راهکارهایی برای مقابله با فشار و نگرانی به انسان ارائه کرده است تا بشر بتواند در برابر دشواری‌ها و فشارها ایستادگی کند و به زندگی خویش ادامه دهد.
صبر کردن و بی‌تاب نبودن:

یکی از راهکارهایی که انسان برای مقابله با فشار روانی دارد صبر و استقامت است؛ البته صبر باید با درایت و تدبیر باشد و انسان باید برای رهایی از مشکلات و دردهای خود راه چاره پیدا کند. بی‌تابی کردن نه تنها دردی را دوا نمی‌کند، بلکه درد را دو برابر می‌سازد.
حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «مصیبت یکی است و اگر بی‌تابی کنی، دو تا می‌شود.» (غرر الحکم ج۵۶۲،۴)
علاوه بر آن بی‌تابی کردن باعث از دست رفتن آسودگی و آرامش انسان می‌شود و کسی که مرتب اعتراض دارد و لب به شکایت می‌گشاید، هرگز روی آرامش نخواهد دید.
حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «از ناراحتی اندک بی‌تاب نشوید که شما را در ناخوشایندی بزرگتر گرفتار می‌سازد.» (عیون الحکم و والمواعظ ص۵۲۳)
صبر کردن آنقدر ارزشمند و مؤثر است که حضرت علی می‌فرمایند: کسی بر گرفتاری صبر کند، گویا گرفتار نشده است


حضرت علی علیه السلام در نصیحتی به فرزندش محمد حنفیه، می‌فرمایند: «اندوه‌های وارده را به وسیله تلاش بر صبر کردن وعده بده، که صبر کردن خلق و خوی خوبی است و آن را بر آنچه از احوال دنیا و اندوه‌های آن به تو می‌رسد تحمل ساز.» (من لایحضره الفقیه، ج۴ص۳۸۶)
و یا در حدیثی دیگر از امام علی علیه السلام منقول است که فرمودند: «کسی که زره صبر بپوشد، حوادث روزگار بر او راحت می‌شود.» (عزرالحکم، ج۶۲۹۵)
صبر کردن آنقدر ارزشمند و مؤثر است که حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «کسی که بر گرفتاری صبر کند، گویا گرفتار نشده است.» (عزر الحکم، ج۶۲۹۴)

ویژگی انسان‌های شکیبا:

انسان‌های شکیبا ویژگی‌های خاص خود را دارند و با این ویژگی‌ها شناخته می‌شوند:
شکایت نکردن:
انسان صبور هرگز شکایت نمی کند و لب به اعتراض نمی‌گشاید و به هر آنچه که خداوند به او داده راضی است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند:
«شخص صابر ۳ نشانه دارد: کسل نیست، بی‌تابی نمی‌کند و از خداوند شکایت نمی‌کند.»
(بحارالانوار ج۱۷ص۸۶)
ضعیف نشدن:
انسان شکیبا در برابر مشکلات قد علم کرده و شکست نمی‌خورد. انسان با‌ایمان مانند کوه است و در برابر تمام دشواری‌ها ایستادگی می‌کند.
انسان با‌ایمان می‌داند که در پس هر حادثه ای حکمتی هست، پس آن را می‌پذیرد و با درایت با آن رفتار می‌کند.
اما چگونه صبور باشیم؟ در قرآن آمده است: ((لقد خلقنا الانسان فی کبد)): انسان را در سختی آفریدیم. اگر انسان قبول کند که برای دشواری آمده و باید با دشواری‌ها امتحان شود، آن را می‌پذیرد و به آرامش می‌رسد.
از پیامبر اکرم پرسیدند: «ای پیامبر در دنیا چه چیزی خلق نشده است؟ پیامبر فرمودند: آسایش در دنیا.»
عده‌ای راحتی انسان را در ثروت و قدرت می‌دانند اما همه ادیان این موضوع را رد می‌کنند. امام سجاد علیه السلام می‌فرمایند: «هیچ کس اندکی از آن به دست نیاورد، مگر آنکه دو برابر حریص می‌شود و کسی از دنیا بیشتر به دست آورد، نیازمندتر می‌شود، چون او در حفظ اموال خود به مردم نیاز دارد، پس در دنیا راحتی و آسایش نیست و… .» (بحارالانوار، ج۷۳ص۶۹)
و یا امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «آسودگی در دنیا برای مؤمن محال است.» (بحار الانوار ج۷۸ص۱۹۵)
دشواری‌ها بخشی از زندگی هستند. اگر قبول کنیم که سختی جزئی از زندگی انسان است، دیگر اندوه به سراغ ما نمی‌آید، چرا که دشواری را جزئی از زندگی می‌دانیم. دنیای امروز با وجود رشد صنعت و تکنولوژی، باز هم باعث آرامش نشد. مشکلات اساسی بشرهمیشه هستند و همچنان باقی‌اند.»
پیامبر اکرم فرمودند: «ای مردم، این دنیا خانه اندوه است، نه خانه شادی و خانه‌ای پیچیده است، نه خانه ساده؛ از این رو هر کس آن را بشناسد، با برآورده شدن آرزویی مسرور نمی‌شود و با ناکام شدن اندوهگین نمی‌شود.»(بحارالانوار ج۷۷ص۱۸۷)
هنگامی که انسان این واقعیات را قبول کرد، دشواری‌ها را بهتر ساماندهی و مدیریت می‌کند و بهتر با مسائل کنار می‌آید.

پذیرش شرایط:
همانطور که گفتیم اگر شرایط را قبول کنیم، بهتر آن را مدیریت می‌کنیم و با آنها سر جنگ نخواهیم داشت، بلکه در همه حال شکرگزار خواهیم بود.
امام علی علیه السلام می‌فرمایند: «همانا برای دشواری‌ها پایانی هست که هر کس به آن دچار شود، باید آن را تمام کند؛ پس برای انسان خردمند زیبنده است که هرگاه گرفتاری داشت با آن بسازد تا زمان آن سر آید، چرا که دفع کردن آن پیش از سر آمدن رنج افزودن بر رنج آن است.» (کنزالعمال، ج۷۳ص۷۵۲ ح۸۶۵۷)
حضرت علی می‌فرمایند: «بهترین دفع‌کننده اندوه تکیه کردن بر تقدیر است.» ، بنابراین اگر نظم در آفرینش را قبول کنیم و بپذیریم که خدایی هست که ناظر ماست و البته ما را دوست دارد، اندوه روح ما را دچار لغزش و تزلزل نمی‌کند


و یا امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «آگاه باش اگر تو صبر کنی، پاداش می بری و اگر صبر نکنی، آنچه که خداوند برایت مقدر کرده است بر تو می‌گذرد، در حالی که تو گناهکاری.» (بحارالنوار ج۷۰ص۱۸۴)

امید داشتن به اتمام مشکلات:
انسان باید امید داشته باشد که مشکلات به سر خواهد آمد و روزی تمام خواهند شد؛ به همین دلیل احساس ناامیدی نخواهد کرد و همراه هر سختی آسانی و آسایشی هست.
حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «برای هر مشکلی راه فراری وجود دارد.» (عزرالحکم، ج۱۱۰۹۳) پس اگر انسان مشکلات را آسان بگیرد و به تعبییری دیگر از کنار آن رد شود، به آسایش و راحتی در زندگی دنیا و سعادت آخرت می‌رسد.
پیامبر می‌فرمایند: «همراه هر دشواری آسایشی هست.» ((عوالی الالی ج۱ص۲۸۵ح۱۳۲)

پذیرش تقدیر الهی:

از دیگر مواردی که انسان را از اندوه نجات می‌دهد قبول تقدیر و خواست خداست و این خداست که انسان را به جهتی که دوست دارد هدایت و راهبری می‌کند.
روزی ام سلمه به پیامبر عرض کرد: «چرا شما هر سال به بیماری دچار می‌شوید؟» جواب دادند: «هیچ مصیبتی به من نمی‌رسد، مگر این که آن مصیبت وقتی آدم در حالت گل بود برای من نوشته است.» ((کنزالعمال ج۱ص۱۰۹ ح۱۵۰۴))
در منابع اسلامی اعتقاد به قضا و قدر باعث رفع عضه و ناراحتی‌ها می‌شود.
حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «بهترین دفع‌کننده اندوه تکیه کردن بر تقدیر است.» (غررالحکم ح۱۸۵۰) بنابراین اگر نظم در آفرینش را قبول کنیم و بپذیریم که خدایی هست که ناظر ماست و البته ما را دوست دارد، اندوه روح ما را دچار لغزش و تزلزل نمی‌کند.

استفاده کردن از آنچه که داریم:

انسان نباید به حفظ از دست رفته‌ها توجه کند، چه بسا چیزهای بسیاری از دست بدهد، اما چیزهای دیگر به دست آورد. نعمت‌های خداوند بسیار است و بهتر است هر روز نگاهی به نعمت‌ها کنیم و از آنها بهره ببریم و در آن تفکر و تعمق کنیم.
در روایتی از امام هادی علیه السلام آمده است: «خداوند ایمان را روزی تو ساخت و به خاطر همین بدنت بر آتش حرام شد و سلامتی روزی‌تر است، پس تو را بر اطلاعت خدا یاری کرد و قناعت را روزی تو کرد و تو را از ابتذال مصون داشت.» (من لا یحضرالفقیه، ج۴ص۱۰۴)
امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: اگر به مصیبتی در خودت یا مالت یا فرزندت دچار شدی، مصیبت فقدان پیامبر خدا را به یادآور که مردم هرگز به مصیبتی مانند آن دچار نشده اند


انسان، به‌ خصوص انسان امروز، نعمت‌های بسیاری دارد: کامپیوتر، تلفن همراه، اینترنت، کتابخانه‌های دیجیتال و … که همگی نعمت‌های بشری هستند، البته به شرط آنکه به درستی از آن استفاده شود و بشر را به لغزش و گناه نکشاند.

دلبستگی نداشتن به دنیا:

دلبستگی داشتن به دنیا و علاقه به آن انسان را خسته و دچار اضطراب می‌کند. بسیاری از تلاش‌های بشر برای آباد کردن این دنیاست و همین تلاش‌ها او را خسته می‌کند و مشکلات متعددی برایش به وجود می‌آورد.
پیامبر اکرم فرمودند: «علاقه به دنیا اندوه را زیاد می‌کند.» (بحارالانوار، ج۷۳ص۹۱ح۶۵)
بسیاری از بیماری‌های روحی و روانی نتیجه اضطراب و ترس است؛ ریشه همه آنها دوستی و محبت دنیاست.
حضرت علی علیه السلام در این‌باره توصیفی بسیار زیبا دارند: «بهره‌جویان از دنیا دل‌هایشان می‌گرید، اگر چه خوشحال باشند و با خود دشمنی دارند. در هر چیز به خاطر آنچه خدا به آنها روزی داده است، مورد حسادت واقع شوند. دنیا فانی است و دوامی ندارد و آخرت باقی است فنایی ندارد.» (بحارالانوار ج۷۸ص۲۱ح۸۲)

به خاطر آوردن مشکلات بزرگتر:

وقتی به مشکلی برمی‌خوریم، باید مشکلات بزرگتر را در ذهن مرور کنیم؛ مثلا اگر برای خرید یک تلفن همراه دچار مشکل هستیم، به یاد آوریم کسی را که هزینه درمان خود را ندارد.»
امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: «اگر به مصیبتی در خودت یا مالت یا فرزندت دچار شدی، مصیبت فقدان پیامبر خدا را به یادآور که مردم هرگز به مصیبتی مانند آن دچار نشده اند.» (الکافی، ج۳ص۲۲۰)
اینها بخشی از راهکارهای اسلام برای نجات بشر از استرس و فشارهای روانی بود. اگرچه راه‌های دیگری نیز مانند مشاوره، ورزش، تفریح و … نیز وجود دارد.
منبع:تبیان

صداقت

صداقت زمانی ایجاد می شود که هیچ گونه تضادی میان افکار، الفاظ و اعمال افراد وجود نداشته باشد. این خصیصه اخلاقی باید در ابتدا در درون خود فرد معنا پیدا کند و سپس در برابر دیگران در معرض ظهور گذارده شود.

یک فرد راستگو همواره به وجدان خود می گوید: "من با تو و با تمام انسان های دیگر با راستگویی برخورد می کنم." باید همیشه کارهایی را انجام دهید که برای رابطه شما مفید و مناسب باشد. اگر باطناً صادق باشید، دیگر هیچ جایی برای نیرنگ و ریاکاری - که موجب ایجاد اغتشاش در اذهان و افکار می شوند -  باقی نخواهد ماند. وجود صداقت به منزله خط سیر شما به سمت کمال به شمار می رود، چراکه ظاهر شما، آیینه ای از تمایلات درونی تان است.

اگر می خواهید صادق باشید، باید دقیقاً همانطور که فکر می کنید، صحبت کنید؛ و رفتارتان نیز دقیقا مطابق گفته هایتان باشد. اگر بتوانید یک چنین اتحاد و هماهنگی میان افکار، الفاظ و اعمال خود بوجود بیاورید، می توان شما را به عنوان نمونه کامل یک انسان شریف به دیگران معرفی کرد. کسانی که اصل صداقت را رعایت نمی کنند، دور تا دور خود مرز می کشند و تمایلی به برقراری ارتباط متقابل با دیگران ندارند، این امر در حالی است که سایرین نیز هیچ گونه تمایلی به برقراری ارتباط با چنین افرادی ندارند. ممکن است برخی از افراد با خود بگویند که: "من انسان صادقی هستم، اما هیچ کس مرا درک نمی کند." این صداقت نیست؛ صداقت درست مثل یک تکه الماس درخشنده است که درخشش آن تحت هیچ شرایطی از چشم ها پنهان نخواهد ماند و طبیعتاً ارزش آن در رفتار و برخورد دیگران در برابر شما نمایان خواهد شد.

مقوله های ناملموس

صداقت درونی باید بر اساس عقل و خرد پی ریزی شود تا قدرت و استقامت شما را در زندگی افزایش دهد. اگر بتوانید با درون خود با قاطعیت کامل برخورد کنید، آنگاه خیلی راحت تر می توانید به توانایی های بالقوه خود اتکا کرده و از آنها کمک بگیرید. این امر سبب می شود که رفته رفته حس عزت نفس در شما افزایش پیدا کند و به واسطه آن جرات شما نیز چند برابر خواهد شد. اگر شما از نظر باطنی نسبت به فرد، شیء، و یا عقیده ای دلبستگی داشته باشید، این وابستگی به عنوان مانعی بر سر راه حقيقت بینی و واقع گرایی قرار می گیرد و ممکن است رفتارهایتان به طور ناخواسته و به مثابه تفکراتتان تغییر پیدا کند. از آنجاییکه رفتار و اعمال انسان ها آیینه تمام نمای شخصیت و ذهنیت آنها هستند، شما نباید به خود اجازه دهید که به خاطر وابستگی، منفی گرایی به صورت ناآگاهانه به سراغتان بیاید. خودخواهی، افکار مبهم، عادات نامتعارف و افکار منفی، صرفاً به منزله لکه هایی هستند که روح شما را تیره می کنند. در مقابل، صداقت می تواند به عنوان پاک کننده تمام این خصوصیات ناشایست عمل کند.

برای رشد فردی و ارتقاي شخصیت، باید قلب خود را سرشار از حقیقت و صداقت کنید. باید تا آنجاییکه می توانید شک و تردید را از خود دور کنید و از سرزنش کردن خود دست بردارید. هم از نظر قلبی باید با دیگران صاف و صادق باشید و هم از نظر ذهنی. در غیر اینصورت به فریب دادن دیگران عادت پیدا می کنید و همواره مجبور می شوید تا برای توجیه کردن رفتار خود، ذهن دیگران را با توضیحات نامفهوم و خلاف واقع پر کنید، و به هر کاری متوسل خواهید شد تا به اهدافتان دست پیدا کنید. زمانیکه آیینه دل خود را صاف و بی آلایش کنید، آنگاه احساسات، انگیزه ها،  و اهدافتان هم به وضوح قابل رؤیت خواهند بود. در مقابل چنین روندی، حس اعتماد دیگران نیز به شما جلب خواهد شد. یک ضرب المثل قدیمی می گوید: "این امکان وجود دارد که کشتی صداقت به صخره برخورد کند، اما هیچ گاه غرق نمی شود." این مثل به این معناست که باز هم با وجود رعایت صداقت ممکن است مشکلاتی برای شما پیش بیاید، اما این مشکلات بسیار جزئی هستند، در عوض حس اعتماد دیگران نسبت به شما ضامن موفقیتتان خواهد بود. اگر شما جرات گفتن حقیقت را داشته باشید، آنوقت دیگران شما را به خاطر همین شجاعت، تحسین کرده و اعتمادشان نسبت به شما جلب خواهد شد.

اعتماد کردن و مورد اعتماد واقع شدن از اجزاء لاینفک هر رابطه سالمی به شمار میروند. افراد باید بتوانند احساسات و گرایشات خود را در فضایی کاملا صمیمی با یکدیگر در میان بگذارند. زمانیکه شفافیت و صداقت وجود داشته باشد، نزدیکی و پیوند دو جانبه نیز در میان شما شکوفا می شود. بدون در نظر گرفتن اصول فوق الذکر، نه اشخاص و نه جامعه هیچ یک نمی توانند به درستی به وظایف خود عمل نموده و به اهدافشان دست پیدا کنند.

آزمایش و پشت کار

برای یافتن بهترین راه، باید با پشت کار هر چه بیشتر در پی یافتن مفید ترین و معنادارترین روش ها باشیم. باید به طور مکرر تلاش کرده، و فرایند آموزش و یادگیری را هیچ گاه از ذهن خود دور نسازیم. زمانی موفق به پیشرفت خواهید شد که به شخصه صداقت و راستی را تمرین کرده و در هر لحظه با جدیت تمام به اقامه آن استمرار ورزید. زمانیکه که با احتساب به صداقت به موفقیت دست پیدا کردید، آنگاه علاقه شما به آن بیشتر شده و حس راستی و درستی در وجود شما قوت می گیرد. اگر کاری را با توسل به زور، اضطرار، و اجبار انجام داده و نسبت به آن بی توجه باشید، انگیزه هایتان به مرور زمان از بین می روند. اما اگر برای یک بار هم که شده با تمام وجود صداقت را تمرین کنید و از ثمرات آن بهرمند گردید، دیگر هیچ وقت در زندگی خود چیزی جز آنرا امتحان نخواهید کرد. برای ثابت نگه داشتن صداقت در وجود خود باید انگیز ه داشته باشید و دست از تلاش کردن برندارید.

یک فرد صادق کسی است که سعی می کند بر طبق هنجارهای پذیرفته شده اجتماع عمل کند، گفتار، کردار و رفتار نیک داشته باشد، و در نهایت تصمیم هایش بر اساس خوبی و بدی های حقیقی شکل بگیرند. چنین فردی از کلیه معیارهایی که در جامعه به عنوان استاندارد زندگی خوب به شمار می رود، حمایت کرده و سعی می کند که در زندگی فردی و اجتماعی خود بر خلاف آن عمل نکند. یک انسان صادق دوستدار ایجاد اتصال و بهم پیوستگی در سراسر جهان است. چنین فردی هیچ گاه از ثروت منابعی که برای ارتقای زندگی جوامع بشری مقرر شده سوء استفاده نمی کند و آنها را بیهوده هدر نمی دهد. یک انسان صادق هیچ گاه منابع شخصی خود از قبیل: اندیشه، ذهن، جسم، ثروت، وقت، هوش، و دانش را از دیگران دریغ نمی کند. یک انسان درستکار هیچ گاه به چیزهایی که صرفاً از طریق اعتماد به دست آورده، خیانت نمی کند. همیشه این تفکر با او همراه است که باید از منابع طوی استفاده کند که به نفع تمام مردم جامعه باشد. استفاده او از منابع باید برای بهبود ارزش های اخلاقی، و رفع نیازهای معنوی تمام انسان ها باشد. استفاده مناسب از منابع باعث بهبود وضعیت کل جامعه می شود و در پی یک چنین رویدادی، دیگران نیز به تکثیر و ازدیاد منابع کمک خواهند کرد. شخصی که از اعماق وجود خود با تعهد و سرسپردگی لازم در پی پیشرفت و ترقی است، بر روی صداقت به عنوان اصلی برای ساختن یک جامعه غنی و سرشار از صلح حساب باز می کند؛ جامعه ای که هزینه ها در آن به کمترین مقدار خود می رسند و درامدها به بالاترین میزان افزایش پیدا می کنند.

راهکارهایی ساده برای تقویت قوه حافظه

آیا فهرست خرید، نام همسایه، علت رفتن به خیابان و عنوان کتابی را که باید برای فرزندتان تهیه کنید، فراموش کرده اید!ناراحت نشوید زیرا فراموشی بعضی از مطالب اجتناب ناپذیر است. در بیشتر موارد فراموشی هیچ ارتباطی با بیماری آلزایمر و دیگر بیماری ها ندارد بلکه بیشتر به استرس، کار زیاد و تشتت فکری افراد مربوط می شود. آیا شما می خواهید حافظه فعال تری داشته باشید؟ نکاتی درباره فعالیت حافظه در «Readers digest» عنوان شده است که خواندنش خالی از لطف نیست.
1) از حافظه خود بهره ببرید ؛ این قانون طلایی قدرت مغز است. عملکرد مغز مانند ماهیچه هاست و هرچه بیشتر از آن استفاده شود، قوی تر می شود. تماشای برنامه های متعدد تلویزیونی، آشپزی، نظافت و خرید روزانه، هنگامی که به طور مرتب تکرار شود، قدرت مغز را کاهش می دهد.یادگیری مطالب جدید، تغییر برنامه های روزمره، گفت وگو، مسافرت های هیجان انگیز و ماجراجویی و… باعث بهبود عملکرد مغز می شود.
۲ ) مصرف ویتامین B کمپلکس؛ با بالا رفتن سن قدرت جذب ویتامین B از موادغذایی در بدن کاهش می یابد در صورتی که ویتامین B نیز برای داشتن حافظه قوی مهم است. لازم به ذکر است ۲ نوع مکمل دیگر که باید همراه ویتامین B مصرف شود و از بیماری آلزایمر جلوگیری می کند، ویتامین «C و E» است.
۳ ) گنجاندن نان سبوس دار در رژیم غذایی؛ بیش از هر قسمت دیگر بدن، مغز متکی به گلوکز به عنوان سوخت است. این گلوکز از کربوهیدرات به دست می آید. بنابراین با مصرف میوه، سبزی ها، مواد سبوس دار، کربوهیدرات مورد نیاز بدن را تامین کنید.
۴ ) مصرف ماهی؛ ماهی سرشار از اسیدهای چرب امگا۳ است که در حفظ و تقویت حافظه موثر است.
5) حداقل هفته ای یک بار در وعده شام از سبزیجات استفاده کنید؛ سبزیجاتی که میزان کمی چربی اشباع شده دارد و سرشار از فیبر است، به شما در کنترل میزان کلسترول کمک می کند. میزان بالای کلسترول به مرور زمان به رگ ها آسیب می رساند، همچنین روی کارکرد حافظه در درازمدت تاثیر منفی می گذارد و به روند بیماری های پارکینسون و آلزایمر سرعت می بخشد.
۶ ) از مصرف دسر در هنگام شب پرهیز کنید؛ این کار باعث کاهش وزن می شود که برای تقویت حافظه مفید است، چرا که نتیجه محققان سوئدی نشان می دهد که زنان و مردان چاق بیشتر با خطر ابتلا به بیماری آلزایمر مواجه می شوند.
7) لوح فشرده یا نوار آموزشی گوش دهید؛ ۳ روز در هفته در هنگام پیاده روی سریع به سی دی های صوتی گوش دهید تا هم سالم تر باشید و هم حافظه فعال تری داشته باشید.
۸ ) پس از یادگیری و آموزش، خواب کافی داشته باشید؛ اگر برنامه جدید رایانه ای را آموزش می بینید، باید هنگام شب خواب خوبی داشته باشید. نتایج تحقیقات انجام گرفته در دانشگاه هاروارد نشان می دهد، خواب شب توانایی یادآوری مطالبی را که در طول روز یاد گرفته اید، بهبود می بخشد.
۹ ) مصرف مریم گلی و لیمو؛ نتایج چند بررسی و تحقیق نشان داده است، تاثیر ضدالتهابی مریم گلی ساعت ها پس از مصرف آن، مغز را تقویت می کند. علاوه بر آن آنتی اکسیدان موجود در لیمو برای حفظ فعالیت سلول ها مهم است.
۱۰ ) تماشای برنامه های آموزشی تلویزیون؛ تماشای برنامه های آموزنده بیشتر از سریال های خانوادگی مغز و حافظه را فعال و تقویت می کند.
۱۱ ) انگور را جایگزین شیرینی کنید؛ نتایج بررسی ها نشان داده است، افرادی که شیرینی های حاوی میزان بالایی از چربی های اشباع نشده مصرف می کنند، نسبت به دیگران ۲ برابر بیشتر در خطر ابتلا به بیماری آلزایمر قرار دارند. در حالی که آنتی اکسیدان و مواد دیگر موجود در انگور باعث بهبود جریان خون و سلامت کلی بدن می شود. بنابراین انگور جایگزین مناسبی برای شیرینی است.
۱۲) پودر کاری؛ محققان ایتالیایی دریافته اند، این ادویه آنزیمی را که از مغز محافظت می کند و مانع از بیماری آلزایمر می شود، تقویت می کند. از این ادویه در هنگام پخت غذا استفاده کنید تا علاوه بر طعم آن از مزایای تقویت کننده حافظه نیز بهره مند شوید.
۱۳ ) سویا؛ ماده موجود در این محصول علاوه بر حفظ و تقویت حافظه، مانع از ایجاد تغییر در پروتئینی که بیماری آلزایمر را ایجاد می کند، می شود.
۱۴ ) مطالعه روزانه؛ روزی یک ساعت کتابی را مطالعه کنید که از آن اطلاعات کمی دارید. با این کار فعالیت مغز افزایش می یابد و حافظه تقویت می شود.
۱۵ ) سرگرمی های هنری؛ با انجام هر نوع سرگرمی از نقاشی گرفته تا نواختن پیانو، مغز خود را فعال نگه دارید؛ این عمل علاوه بر تقویت حافظه مانع از اختلال مشاعر نیز می شود.
۱۶ ) حفظ شعر؛ حفظ کردن شعر یا شماره تلفن دوستان و یا نشانی بستگان ورزش خوبی برای سلول های مغز است.
17) کار متفاوتی انجام دهید؛ تغییر دادن مسیر خود به هنگام رفتن سر کار، نوشتن و… سلول های مغز را تقویت می کند
۱۸ ) گوش دادن به موسیقی هنگام ورزش؛ نتایج بررسی ها نشان می دهد این امر باعث می شود توان کلی مغز افزایش یابد.
۱۹ ) شرکت در کلاس ها ی آموزشی و ادامه تحصیل؛ در افرادی که تحصیلات بالاتری دارند، علایم بیماری آلزایمر کمتر دیده می شود.
۲۰ )چند کار را با هم انجام ندهید؛ اگر قصد دارید هنگام مکالمه تلفنی به ایمیل خود نیز نگاه بیندازید، به احتمال زیاد از مکالمه ای که انجام داده اید چیزی به یاد نخواهید داشت! انجام دادن چند کار با هم به مغز صدمه می زند.
۲۱ ) تخمه کدو بخورید؛ آهن موجود در این دانه، مغز را تقویت می کند.
۲۲ ) دقت داشته باشید؛ اسامی اشخاص یا مکان ها و اشیا را به خوبی به ذهن بسپارید. در بیشتر موارد علت فراموشی به دلیل فعالیت سیستم خودکار مغز هنگام انجام دادن کاری یا شنیدن حرفی است. اما اگر هنگام حرف زدن با کسی یا انجام کاری دقیق باشید، دچار مشکل فراموشی نمی شوید.
۲۳ ) انجام هر نوع کار و مطالعه در محیط آرام؛ آلودگی صوتی، توانایی مرور کردن مطالب را در مغز کاهش می دهد.

کمی در خصوص هوش هیجانی

با فکر کردن به باهوش‌ترین افرادی که می‌شناسید احتمالا چند خصیصه بارزشان را به خاطر می‌‌آورید، به احتمال زیاد این افراد با کمترین تلاش ، بالاترین نمره‌ها را در مدرسه می‌گرفتند. آنها شغل‌های خوبی دارند ، ولی در ارتباط با همکارانشان موفق نیستند. و با اینکه دوستان زیادی دارند، ولی روابط جدی شخصی‌شان اندک است. 
خصوصیات افراد دارای هوش هیجانی بالا
به چند نفر از موفق‌ترین افراد در زندگی تان فکر کنید و به خصیصه‌‌های مشترکی که آنها با یکدیگر دارند. بی‌شک ، دایره دوستان این افراد بزرگ و متنوع است. ارتباطات شخصی‌شان قوی و زندگی خانوادگی شان مملو از افتخار و کامیابی است. آنها نسبت به دیگران ، حتی نسبت به کسانی که تازه ملاقات می‌کنند، علاقه نشان می‌دهند.

آنها رضایت بیشتری از شغل خود دارند، احترام همسالانشان را برمی‌انگیزند و به خاطر خوب انجام دادن مسئولیت شغلی‌شان ، از سرپرست خود امتیاز و ترفیع می‌گیرند. آنها عواطفشان بدون ریاکاری ، احساساتشان بدون نخوت ، و اعتماد به نفسشان عاری از هر خودنمایی است. تفاوت بین این دو گروه، تفاوت میزان IQ یا ضریب هوشی و چیزی است که EI یا هوش هیجانی نامیده می‌شود. هوش هیجانی شیوه‌ای پذیرفته‌شده برای ارزیابی موفقیت یک فرد است. شیوه‌ای که امروزه در آمریکا رو به گسترش است. 

هوش هیجانی EI و تفاوت آن با IQ

تفاوت بین معلومات کتابی و مهارت در زندگی روزمره و ارتباطات افراد ، در واقع همان تفاوت بین IQ یا ضریب هوشی و EI یا هوش هیجانی آنهاست. از اواسط سال‌های 1980 مطالعات روزافزونی در این مورد انجام می‌شود که هیجانات ما ، و واکنش بعدی ما نسبت به آنها، چه مقدار در سلامت عمومی و موفقیت ما در زندگی نقش دارند، و به خصوص در سال‌های اخیر این مطالعات به شدت مورد توجه قرار گرفته‌است. در واقع ، مطالعات وسیعی انجام شده تا نشان دهد ضریب هوشی بالا به تنهایی لازمه موفقیت نیست.

دکتر ریچارد بویاتسیز ، استاد دانشکده مدیریت ودرهد (Weatherhead) در دانشگاه کیس وسترن ریزرو (Case Western Reserve) در کلیولند ، هوش هیجانی را مجموعه‌ای از شایستگی‌ها و توانایی‌هایی می‌داند که ما را قادر می‌سازد تا کنترل خود را به دست گیریم و در مورد دیگران نیز آگاه باشیم . به بیان ساده ، هوش هیجانی استفاده هوشمندانه از هیجانات است، و در زمینه حرفه‌ای به این معناست که احساسات و ارزش‌های خود را نادیده نگیریم و تاثیرشان را بر رفتارمان بشناسیم. دکتر بویاتسیز می‌گوید که برای پی‌بردن به شدت میزان هوش هیجانی ، باید توجه کنیم که چقدر نسبت به دیگران دلسوز و حساس هستیم، و همیشه در نظر داشته باشیم که بالاترین درجه همدلی ، درک کردن افرادی است که مثل شما نیستند. 

آیا هوش هیجانی ثابت است؟

ضریب هوشی ما حتی با روند بلوغ مان نسبتا ثابت می‌ماند، ولی هوش هیجانی می‌تواند قوی‌تر شود.دکتر بویاتسیز می‌گوید، بسیاری از مدیران و رؤسا به آن چیزی که می‌دانند بهتر است عمل نمی‌کنند، و به این علت شکست می‌خورند. وی همچنین اضافه می‌کند، با اینکه برای کودکان ، در آن سنین ، قوی‌تر کردن هوش هیجانی کار ساده‌تری است، حتی بزرگسالان هم می‌توانند هوش هیجانی را در خود بپرورانند. به عنوان یک بزرگسال ، شکوفا کردن توانایی‌های شناختی مشکل است، اما شما در هر سن و هر مرحله‌ای از زندگی می‌توانید هوش هیجانی خود را پرورش دهید. 

آموزش مهارتهای اجتماعی به کودکان برای پرورش هوش هیجانی

برای پرورش هوش هیجانی طبیعتا بهتر است که هر چه زودتر شروع کنید. کتی کوهن، یک مددکار اجتماعی بالینی در فیرفاکس ویرجینیا، حومه شهر واشنگتن دی. سی. است. از نظر او، کمک به کودکان و نوجوانان جهت پرورش مهارت‌های اجتماعی قوی بهترین راه است. کوهن 20 سال است که به ایجاد کارگاه‌های مهارتهای اجتماعی برای کودکان که بعضی از آنها فقط سه سال دارند و نوجوانان می‌پردازد. وی می گوید، برخی کودکان می‌توانند علامت‌های اجتماعی را به آسانی تشخیص دهند. آنها می‌توانند بلافاصله موقعیت را سبک سنگین کنند. برای برخی دیگر ، ارتباطات اجتماعی ، مانند زبان بدن یا حالتهای بیانگر صورت ، یک زبان متفاوت است.

آموزش مهارت‌های اجتماعی کوهن در گروه‌های کوچک و اغلب همیشه با یاری والدین و معلمین صورت می‌گیرد و شامل تمرین‌هایی برای برقراری بهتر ارتباطات ، حل مسئله ، مدیریت خشم و استرس و حتی تاثیر گذاری مثبت بر دیگران در ملاقات اول است. کوهن می‌گوید، در یادگیری مهارت‌های اجتماعی مشکل اغلب افراد ، کنترل هیجانات بطور موثر است. و همانطور که دکتر بویاتسیز اشاره می‌کند نادیده گرفتن هیجانات‌مان می‌تواند اثر نامطلوبی بر تندرستی ، شادی و سلامت عمومی ما بگذارد، بدون اینکه میزان هوش یا سواد ما مهم باشد. خوشبختانه ارتباطات اجتماعی در هر سنی قابل اصلاح است. کوهن می‌گوید، حتی من هم گاهی مرتکب خطا می‌شوم و باید برای برقرای بهتر ارتباط با دیگران خودم را اصلاح کنم. 

یک تمرین ساده اما موثر

از یک روش ارتباطی بر پایه تفکر به جای روشی که احساسات هم در آن دخیل است استفاده کنید. برای بیان یک عقیده محکم ، به جای اینکه بگوییم ، من فکر می‌کنم ...، عبارت من احساس می کنم... را به کار ببریم. به این ترتیب عبارت ما معتبرتر و متقاعد کننده‌تر خواهد بود، و احتمالا کمتر به نظر خواهد رسید چیزی می گوییم که خود اعتقادی به آن نداریم. و به این ترتیب ما را از اشتغال ذهنی در مورد نگفتن آنچه که باید می‌گفتیم و یا گفتن آن به صورت دیگر ، رها می‌کند. 

تاثیر فرهنگ روی شخصیت

بنا بر یک برداشت نادرست همگانی برخی از اعضای جامعه ، فرهنگ دارند و برخی بی‌فرهنگ هستند. و باز بنابر یک برداشت نادرست همگانی دیگر برخی افراد شخصیت دارند و برخی بی‌شخصیت هستند. اما دیدگاه علمی همه افراد را هم دارای فرهنگ و هم دارای شخصیت می‌داند. در تعریف از فرهنگ گفته می‌شود که فرهنگ عبارت از مجموع ویژگیهای رفتاری و عقیدتی اکتسابی اعضای یک جامعه خاص است. و در تعریف از شخصیت گفته می‌شود که شخصیت عبارت از مجموع ویژگیهای رفتاری و روانی هر یک از افراد است. شاید به جرات بتوان گفت که فرهنگ در علوم جامعه شناسی به همان اندازه مهم و قابل بحث است که شخصیت در علوم روانشناسی

تاثیر فرهنگ روی شخصیت

انسان از لحظه‌ای که متولد می‌شود و در ارتباط با محرکهای مختلف قرار می‌گیرد از عوامل مختلفی تاثیر می‌پذیرد. مهمترین دسته از این عوامل در کنار عوامل ارثی و ژنتیک عوامل محیطی هستند. عوامل محیطی شامل محیط اقتصادی ، محیط جغرافیایی و محیط فرهنگی و ... افراد می‌شود. عوامل فرهنگی همواره در مبحثهای مختلف روانشناختی و بویژه شخصیت ، رشد و شکل گیری آن حائز اهمیت بوده است. تحقیقات مختلف جامعه شناختی و روانشناختی نشان می‌دهد ویژگیهای فرهنگی یک جامعه تفاوتهای شخصیتی بارزی را در میان افراد آن جامعه در مقایسه با سایر جوامع ایجاد می‌کند. 

در برخی فرهنگها ویژگیهای شخصیتی چون برون گرائی شکل می‌گیرد و در برخی جوامع فرهنگی ویژگیدرون گرائی. برخی فرهنگها هیجان پذیری را به عنوان ویژگی شخصیتی در افراد خود شکل می‌دهند و برخی فرهنگهای دیگر آرامش و دوری از هیجان خواهی را . برخی فرهنگها شخصیتهای عاطفی‌تر را تربیت می‌کنند و برخی فرهنگها عاطفی بودن افراد خود را محدود و کنترل می‌کنند. 

علاوه بر تاثیر فرهنگ در یک سطح کلی مثلا فرهنگ یک جامعه گسترده در مقایسه با جوامع دیگر می‌توان از تاثیر فرهنگ بر شخصیت در مقیاسهای کوچکتر نیز صحبت کرد. در یک جامعه واحد طبقات مختلف ، اقشار مختلف ، مشاغل مختلف و حتی مناطق مختلف خرده فرهنگهای خاص خود را دارند. بطوریکه ویژگیهای شخصیتی افراد متعلق به هر یک از این طبقات ، اقشار ، مشاغل و مناطق می‌تواند متفاوت از بقیه باشد. تحقیقات متعدد شیوع شخصیتهایی که گرایش به بزهکاری و رفتارهای ضد اجتماعی دارند را در مناطق پایین از لحاظ اقتصادی ، فرهنگی و طبقاتی بیشتر از سایر مناطق گزارش می‌کنند. 

تاثیر شخصیت بر فرهنگ

جامعه شناسان معتقدند همانطور که شخصیت افراد از فرهنگ آن منطقه ، جامعه یا طبقه تاثیر می ‌پذیرد. تاثیرات متقابلی به صورتی ظریف و پیچیده در فرهنگ می‌گذارد. شخصیتهایی که دگرگونیهای فرهنگی را رهبری می‌کنند یا ثبات و استحکام فرهنگی را موجب می‌شوند. 

تغییر فرهنگ و شخصیت

تغییرات فرهنگی ، دگرگونی فرهنگها از مسایل مورد بحث رایج در علوم جامعه شناختی هستند. از این رو بسیار احتمال دارد که فرد در مواجهه با تغییرات فرهنگی قرار گیرد. زمانی که فرهنگ یک جامعه بنا به دلایل مختلف مثل تاثیر پذیری از عوامل اجتماعی ، اقتصادی و ... تغییر پیدا می‌کند. یا فرد به صورت ارادی یا غیر ارادی در فرهنگی متفاوت از فرهنگ خود قرار می‌گیرد مثل مهاجرت و ... چه تغییراتی از لحاظ شخصیتی در او اتفاق می‌افتد؟ 

براساس نظریات مختلف واکنشهای افراد در قبال این تغییرها معمولا متفاوت و متاثر از ویژگیهای فردی یاشخصیت آنهاست. برخی افراد به راحتی این تغییرات را پذیرفته و تغییراتی در شرایط زندگی خود ایجاد می‌کنند،برخی در مقابل این تغییرات شدیدا مقاومت نشان می‌دهند و برخی ناراحتیها و مشکلاتی را تجربه می‌کنند.برخی از این تغییرات فرهنگی به صورتی ظریف و بدون آگاهی کامل فرد اتفاق می‌افتند و طبعا تاثیرات آهسته و ظریفی را در شخصیت فرد به جای می‌گذارند. برخی شخصیتها در مقابل تغییرات فرهنگی انعطاف پذیرتر هستند که البته این انعطاف پذیری به عنوان یک ویژگی شخصیتی در سایر حوزه‌های زندگی آنها نیز قابل مشاهده است. 

فرهنگ ، تعلیم و تربیت و شخصیت

فرهنگ نفوذ عمیقی روی شیوه‌های تعلیم و تربیت یک جامعه دارد. برنامه‌های تعلیم و تربیتی علاوه بر تاثیر از برنامه‌های دیگر جامعه (اقتصادی ، سیاسی و ...) در چارچوب فرهنگی طرح ریزی و اجرا می‌شوند. با توجه به این که هدف تعلیم و تربیت ، رشد شخصیتهای یک جامعه است. روشن است فرهنگ با سایه‌ای که روی برنامه‌های تعلیم و تربیت می‌گستراند شکل گیری و تربیت شخصیتهای جامعه را متاثر می‌سازد. برخی برنامه‌های تعلیم و تربیتی و حتی توصیه‌های روانشناختی قابل اجرا در تمامی فرهنگها نیستند. بر این اساس متخصصان تعلیم و تربیت و روانشناسان هر جامعه یافته‌های سایر جوامع را در زمینه‌های مختلف تعلیم و تربیت ، شخصیت و ... بر اساس فرهنگهای جامعه خود مورد بررسی قرار می‌دهند. حتیآزمونهای شخصیتی قبل از اجرا در جوامع مختلف باید با هنجارهای فرهنگی آن جامعه سازگار گردد.